وبلاگ :
نگين شهداي قائم شهر وبلاگ تخصصي شهداي مسجد ابوالفضل ع پل سه تير
يادداشت :
انگيزه وبلاگ نويس شدن من.........
نظرات :
6
خصوصي ،
894
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
لاله ي پرپر
مفقودالاثر دارم
او وقتي ديد همه اتوبوس ها سر و ته کردند و دارند به سرعت منطقه رو ترک مي کنند، دور زد و پشت سر آنها قرار گرفت.
آتش هر لحظه سنگين تر مي شد. دژباني وقتي به اولين راننده رسيد در حاليکه جلوي او را گرفته بود و طناب را در دست داشت گفت: «اخوي کجا؟»
گفت: «شهيد دارم»
راه را باز کرد و رو به دومي کرد و گفت: «شما کجا برادر؟ »
او هم بلافاصله گفت: «مجروح دارم»
و رو به سومي که فوق العاده دست پاچه شده بود کرد و گفت: «شما ديگه کجا؟»
او که ديگر نمي دانست چه مي گويد و فقط براي اينکه چيزي گفته باشد، با عجله گفت: «مفقود الاثر دارم!»
دژبان غش کرد از خنده و طناب را انداخت روي زمين و گفت: «بيا برو بابا. بيا برو»