با سلام وخدا قوت
سفره شد پهن و غذا آماده شد
نزد هركس ظرفها بنهاده شد
ناگهان هر يك ز روي حرص آز
شد به ظرف ديگري دستش دراز
هر يك از آن ديگري نانش ربود
چون به نان خود نظر كردي نبود
گر چه هر كس سهم ديگر را بخورد
هيچ كس از سهم خود افزون نبرد
بلكه چون آشوب و دعوا شد به پا
آن جماعت را نماند عزت بجا
ريخت بسياري غذا از ظرفها
گشت آلوده لباس و فرشها
چون گذشت آن شب ، شب ديگر رسيد
امتحان جمع ديگر سر رسيد
هر يك آمد در مكان خود نشست
غافل از آن كه نبود و آن كه هست
هر كسي آرام مشغول غذا
نه به چپ كردي نظر ، ني راست را
نه تعارف كرد بر اطرافيان
نه طمع ورزيد او بر اين و آن
هر كسي سهم خودش را خورد و رفت
همتش از خويش بالا تر نرفت
اين چنين شد تا شب آخر رسيد
جمع سوم يك به يك از در رسيد
هر يك آمد با شكوه و با وقار
ديگري بنشاند او را در كنار
آمد آن سفره دوباره در ميان
تا دهد اين جمع سوم امتحان
هر كسي با نفس خود پيكار كرد
نان خود بر ديگري ايثار كرد
چون غذايش را به همسايه بداد
ديگري نانش به پيش او نهاد
جملگي با عزت و با احترام
شادمان از يكدگر خوردند شام
اين جهان مهمانسرا ، ما ميهمان
سهم هر يك را نهاده ميزبان
خوب بنگر از كدامين دسته اي ؟
تو اسير حرص يا وارسته اي ؟