سالها رفت و هنوز يک نفر نيست بپرسد از من که تو از پنجره ي عشق چه ها مي خواهي؟ صبح تا نيمه ي شب منتظري همه جا مي نگري گاه با ماه سخن مي گويي گاه با رهگذران،خبر گمشده اي مي جويي راستي گمشده ات کيست؟ کجاست؟ صدفي در دريا است؟ نوري از روزنه فرداهاست يا خدايي است که از روز ازل ناپيداست...؟