نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 
ديشب دوباره دل را هواي اين شکوه‌هاي قديمي به سر زده بود و به ياد بي‌«ندبه»گي‌هاي جمعه‌هاي دنيا زده‌ام و به ياد بي‌«عهد»ي اين صبح‌هاي سردِ زمينِ خواب‌آلود افتادم. نکند اين روز‌ها در شلوغ بازار قلب‌مان گم شده باشي، نکند آنقدر اسير ملعبه‌هاي دنيا شده باشيم که دل‌مان خلأ نبودت را نفهمد و در روزمرگي‌هاي دنياي شلوغ‌مان گم شده باشي. چه جمعه‌ها که به انتظار آمدنت گذشت و دل‌مان آنقدر در شلوغي دنيا گرفتار بود که اصلاً هواي تو را نکرد و عصر که شد گله کرديم از دلگيري غروب جمعه‌هاي دور از تو و به روي خود نياورديم که تو نيامده‌اي وگرنه با تو که دلگيري معنايي ندارد. اي مهربان‌تر از باران! سال‌هاست که هر جمعه، سيب‌هاي سرخ انتظار در سبد دلتنگي‌ها، دست‌نخورده باقي مانده و به انتظار باران غزلخواني خداوند، نشسته‌ايم تا طومار شبِ سياه و مچاله شده انتظار را در هم پيچاني و سپيدي صبح سبز انتظار را براي‌مان به ارمغان بياوري.