اي يار دوردست که دل ميبري هنوز
چون آتش نهفته به خاکستري هنوز
هر چند خط کشيده بر آيينهات زمان
در چشمم از تمامي خوبان، سري هنوز
سوداي دلنشين نخستين و آخرين!
عمرم گذشت و توام در سري هنوز
اي نازنين درخت نخستين گناه من!
از ميوههاي وسوسه بارآوري هنوز
آن سيبهاي راه به پرهيز بسته را
در سايه سار زلف، تو ميپروري هنوز
با جرعهاي ز بوي تو از خويش ميروم
آه اي شراب کهنه که در ساغري هنوز