خداوندا اين چه حکمتيست؟؟؟؟؟
که عده اي راه ميروند تا غذايشان هضم شود و عده اي ميدوند تا گرسنه نمانند
و براي دلخوشي دلمان گفتن
جاي شما خالي ...
من با شهادت عروسي كردم؛ حجلهمان سنگرم بود، و شيريني و نُقلهايمان باران گلوله و تركش بود. اي مادر مهربانم، در آخر، من با خون سرخم سند اين عروسي را امضا كردم. مادرجان، در ميان آتش و دود، باروت و گلوله، عروسيم انجام گرفت. مادر خوبم، ايمان داشته باش كه بزودي ثمرة اين وصلت خدايي را خواهي ديد: فرزند ما آزادي است، آزادي، آزادي، آزادي.
يکي مي پرسد اندوه تو از چيست؟
سبب ساز سکوت مبهمت کيست؟
برايش صادقانه مي نويسم
براي آنکه بايد باشد و نيست