ساعت ویکتوریا

نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 
هر جمعه يک پيام به اميد ظهور

مهدي فداي ميـم و هـ و دال و يـايِ تو
کو دلبري که مي رسد آيا به پـايِ تو؟
اي منجي جهانِ پُر از ظلم و جور و کين
اِذن ظهور کي دَهَدَت ؟ پس خـداي تو
کي تکيه ميکني تو به ديوارِ بيتِ حق؟
کي بشنوند خَلق ؛ اذان بـا صـدايِ تو؟
بيند چه وقت ؟ چشم جهان و جهانيان
عالَم بـه عـدل و داد بـه زيرِ لـواي تو
اي شـيـعـه را امـيـد ؛ بيا جانِ مادرت
آن مادري که مي کند او هم دعايِ تو
امـروز کاش چشـم بـبـيـنـد رخِ تو را
شد جمعه ؛ باز طفلکِ دل در هواي تو
جان را فداي خاک رهت مي کنم ؛ بيا
جاني که سوخته است به عشقِ لقاي تو
دارائـي من است وجـودي نحيف و زار
آن را نمايم اي گلِ نـرگس فـداي تو
تنها نـه من فـداي تـو هستيِّ خود کنم
هستند بس که جان بدهند از بـرايِ تو
قـربــانِ ربـَّنــاي تـو در مـوقـعِ دعـا
جان مي دهد به مرده يقين رَبَّـنـاي تو
زنـگـار بستـه اَست اگـر آئـيـنـ? دلم
گيرد يقين زِ دست کريمت جـلاي تو
دل داده((جعفري))به تو ؛ اي دل رباترين
راضي بُوَد به آن چه که باشد رضاي تو

اللهم عجل لوليک الفرج