چراغ جادو

نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 
آيت‌الله مهدوي کني پيش از انتخابات88: «گفتم من آقاي ميرحسين را از نظر اقتصادي يک آدم سوسياليست مي‌دانم. ايشان نه فقط در دوران جنگ که اصولاً سبک تفکرش اين بود. روي بدي و خوبي اين عقيده بحث ندارم، ولي به هر حال ايشان عقيده‌اش اين بود. مسأله‌ي بعدي هم اين‌که ايشان به آقاي خامنه‌اي اعتقاد ولايي ندارد. ولايت آقاي خامنه‌اي مثل ولايت بوش و مائوتسه تونگ نيست. مردم آن‌جا هم آن‌ها را رهبر مي‌دانند، ولي ما آقاي خامنه‌اي را به معناي عام و آن‌چه که در دنيا مرسوم است رهبر نمي‌دانيم؛ بلکه مي‌گوييم ايشان نائب امام زمان عجل‌الله‌تعالي‌فرجه است و نوعي تقدس براي اين جايگاه قائليم. اين تقدس در نظام ما کارساز است و ما بر اساس اين اعتقاد دنبال کسي مي‌رويم. مردم هم با همين اعتقاد در زمان امام بچه‌هايشان را به جبهه‌ها مي‌فرستادند و شهيد مي‌دادند. آقاي ميرحسين به اين اعتقاد ندارد. ممکن است بگويد رهبري را در قانون اساسي قبول دارد، ولي اين براي ما کافي نيست.»
آيت‌الله مهدوي پس از طرح شبهه‌ي تقلب، خطاب به فردي که از موسوي حمايت ميکرد گفتند: «ديدي آقا را قبول ندارد. رهبري ما يک نوع تقدس دارد. ايشان اگر مقام ولايت و مقام رهبري را قبول داشت، نتيجه‌ي انتخابات را مي‌پذيرفت و مي‌رفت تا در دوره‌هاي بعد شرکت کند، ولي اين کار را نکرد.»
دخترک از ميان جمعيتي که ساکت و بعضيا بي تفاوت شاهد اجراي تعزيه اند رد ميشود...
عروسک وقمقه اش را محکم زير بغل ميگيرد....
شمر با هيبتي خشن، همانطور که دور امام حسين (ع) مي چرخد و نعره مي زند، از گوشه چشم دخترک را مي پايد...
او با قدم هاي کوچکش از پله هاي تعزيه بالا مي رود.
از مقابل شمر ميگذرد.
مقابل امام حسين(ع) مي ايستد و به لب هاي سفيد شده اش زل ميزند...
قمقمه اش را مقابل او مي گيرد.
شمشير از دست شمر مي افتد... و رجز خواني اش قطع ميشود.
دخترک ميگويد: " بخور، براي تو آوردم" و برمي گردد.
رو به روي شمر که حالا ديگر بر زمين زانو زده مي ايستد.
مردمک دخترک زير لايه ي براق اشک مي لرزد.
توي چشم هاي شمر نگاه مي کند و با بغض مي گويد : " بابا ، ديگه دوستت ندارم."

صداي هق هق مردم فضا را پر مي کند.
با5پست آپم
دلي که سينه زن هر شب محرم شد
صداي هر تپشش ذکر يا حسينَم شد
به ياد غربت يک لحظة تو اين گونه
بساط گرية هر روز من فرا هم شد

منتظر حضورتون ...