سلام.
«من عاشـق آن رهبــر نورانــي خـويشم
آن دلبــر وارستــه ي عـرفـانـي خــويشم
عمـري است غميـنم ز پريشانـي آن يار
هـر چنـد که محزون ز پريشاني خويشم
در دام بـلايت شـده ام سخـت گرفتـار
امـواج بـلاي دل طوفــانــي خـويشم
چون نقـش نگـارين تو بر ديـده در اُفتــد
گمگشتــه اين ديـده بـارانــي خـويشم
زان لحظه که مجنون شدم از زلف سياهت
در کوهم و در دشـت و بيـابـاني خـويشم
از شـوق وصال تو چه ويرانـه شد اين دل
چندي است که شاد از دل ويـراني خويشم
يک لحظه پشيمان نشدم از غم آن دوست
عمري است که مشغول نگهبـاني خـويشم
دل کنـده ام از عـالـم دنيــايـي وليکـن
دلـبستــه آن يـار خـراسـانــي خـويشم
تـوفيـق زيـارت بـه جمـالـش نـدهنــدم
اين غــم به که گويم غم پنهانـي خـويشم
زان روز که در بنـد نگـاه تـو اسيـرم
افسـرده ديـدارم و زنـدانــي خـويشم
سرباز و نگهبـانـم و هم حامـي جـان از
جـمهـوري اسـلامـي ايـرانــي خـويشـم
من گـرچـه در ايـن دايـره شاعـر نيم امّـا
تضميـن گـر شعريش به نـادانـي خويشم»
اللّهم ّعجّل لوليّک الفرج
التماس دعا
يا علي