مهديا آمدنت دير شده
دل پژمردهي ما پير شده
به ولايت ز جهان سير شديم
دل هر شيعه، به زنجير شده
ما به روي مه تو دل بستيم
غم ما نالهي شبگير شده
کم شد تاب و توان دل ما
غم تو درد نفسگير شده
چشم ما منتظر روي گل است
گرچه در حسرت تو پير شده
شيعيانت به خدا غم دارند
ز چه رو اين همه تأخير شده؟
مگر از کردهي ما دلگيري؟
که چنين ديدن تو دير شده
ما زجان منتظر خورشيديم
نوبت صيحهي تکبير شده
دل ما پر ز غم اين درد است
خونچکان چون لب شمشير شده
از چه رو روي نهان ميداري؟
غم ما قصهي تقدير شده
کي شود محو جمالت گرديم؟
چشمم از غير شما سير شده
سراينده: زهرا فراهاني