اين ندا هر شب مرا مستي دهد زندگاني بخشد و هستي دهد هاتفي گويد مرا در بيت بيت اي قلمزن مارميت اذ رميت ما قلم را در کفت جان مي دهيم ما به شعرت نور عرفان مي دهيم گر تو را شوري بود از سوي ماست طاق نه محراب تو ابروي ماست ما به جامت شربت جان ريختيم ما به شعرت شور عرفان ريختيم
بر کسي تابد که داغ عشق ماست دوستان اين نور مهتاب از کجاست ؟ در تن من جان بيتاب از کجاست ؟ در سکوت شب دلم پر ميزند دست ياري حلقه بر در مي زند شب بر آرم ناله در کوي سکوت عالمي دارد هياهوي سکوت برگ ها در ذکر و گل ها در نماز مرغ شب حق حق زنان گرم نياز بال بگشايد ز هم شهباز من مي رود تا بيکران پرواز من