و انسان هر چه ايمان داشت پاي آب و نان گم شد * * * زمين با پنج نوبت سجده در هفت آسمان گم شد
شب ميلاد بود و تا سحرگاه آسمان رقصيد * * * به زير دست و پاي اختران آن شب زمان گم شد
از آن روزي که جانت را اذان جبرئيل آکند * * * خروش صور اسرافيل در گوش اذان گم شد
تو نوح نوحي اما قصه ات شور دگر دارد * * * که در طوفان نامت کشتي پيغمبران گم شد
شب ميلاد در چشم تو خورشيدي تبسم کرد * * * شب معراج زير پاي تو صد کهکشان گم شد
ببخش اي محرمان در نقطهي خال لبت حيران * * * خيال از تو گفتن داشتم اما زبانم گم شد