نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 

اسير ميشوم درحبابي که ترس از ترکيدنش تمام امواج روحم را به خود مي پوشاند

ومن در ابتداي جاده اي که در بلنداي جنگلي است

معلق درحصير بين زمين وفضا مانده امدر ابهام ها گم مشوم.............

شک ماندن ورفتن تمام روح وجسم را به صليب ميکشاند

بمانم ...........يا بروم..............

ماندنم که اکنون ديگر اميدي براي زيستنش نيست به چه ارزش است

ورفتنم بهانه ي تقاص کدامين گناه بدانم

در کالد جسم گم ميشوم اين شايد يک بهانه براي ماندن است

مي ترسم............از خودم............از مرگ.............از تو...............

چه سخت ميشود انتخاب کردن راه

رفتن يا ماندن.....

.حس ميکنم ديوار شيشه اي حباب ديگر ناي تحمل جسمم را ندارد

ودر گذ راز ثانيه اي خودرا حس نميکنم

ديگر........نميدانم در دل حبابم.......يا بيرون حباب

" تمناي باراني"

[ يکشنبه بيستم ا