ساعت دماسنج

نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 




اومده بود مرخصي بگيره، يه نگاهي بهش کرد، گفت: ميخواي بري ازدواج کني؟

گفت: بله ميخوام برم خواستگاري.

-: خب بيا خواهر منو بگير!

گفت: جدي ميگي آقا مهدي؟؟!!

-: به خانوادت بگو برن ببينن اگر پسنديدن بيا مرخصي بگير برو!

اون بنده خدا هم خوشحال دويده بود مخابرات تماس گرفته بود!

به خانوادش گفته بود: فرمانده ي لشکرمون گفته بيا خواهر منو بگير،

زود بريد خواستگاريش خبرشو به من بديد!

بچه هاي مخابرات مرده بودن از خنده!

پرسيده بود: چرا ميخنديد؟ خودش گفت بيا خواستگاري خواهر من!

گفته بودن: بنده خدا آقا مهدي سه تا خواهر داره، دوتاشون ازدواج کردن ، يکيشونم يکي دوماهشه!!


"ازکتاب: ستاره ي دنباله دار(روايتي از زندگي سردارسرلشکرشهيدمهدي زين الدين)"