ساعت ویکتوریا

نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 
مــــادر

مـادر تــو بـهشــت جـاودانــي مـادر خــورشـيـد بـلـنـد آســمـاني مـادر
در چشم تـو نـور زندگانـي جـاريـست سر چشمه ي مهر بيکراني مـادر
اي کـاش کـه تـا ابــد نــمـيــرد مادر يـا هـستـي جـاودان بـگيـرد مادر
مهر است سراسر وجودش تــا هـست اي کاش که پـايـان نـپـذيـرد مادر
هر بار که خنده بـر لبش مــي رويــد يا نبض گل سرخ ، سخن مي گويد
چشمان پر از ستـاره ي مــــادر مــن در گــردش آشـنـا مرا مي جـويـد
چون مهر، بـزرگ و بي نـشاني مادر آرام دل و عـــــزيــز جـانـي مــادر
اي کاش هميشه جـاودان مـي بــودي آن قـدر که خـوب و مـهربانـي مـادر
در کوچه جان هميشه مادر بـــاقيست دريـاي مـحبـتـش چو کوثر باقيست
در گـــويــش عـاشـقانـه ، نـام مــــادر شعريست کــه تا ابد به دفتر باقيست
مادر هرگز نکنم مهر و وفاي تو فراموش تا وقتي جسمم را بکشد خاک در اغوش