تمام هستي
بهتر از يـاد تـو در عـالم نـباشـد يـار من
از تو ممنونم که هستي هر کجا غمخوار من
تـا گـره افـتد بـه کـارم مي بـرم نام تو را
ميگـشايـد نـام دلـجويَت گـره از کـار من
تـا دل غمديدهام از قـيـد غـم گـردد رها
پـا بـنـه يک لحظه هم بـر ديدة خونبار من
تـا دو چـشم مـن شود روشن بروي ماه تو
لطف کـن دستي بکش بـر ديـدگان تار من
اي تـو در دنـيـا تـمام هستي و در آخـرت
کـوثـر و طـوبـي و بـاغ جَـنّت و اَنـهـار من
اي مُغيثِ شيعيان يـا مـهدي صاحب زمان
رحـم کن يا بن الحسن بر اين دل بيمار من