تسبیح دیجیتال

نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 <      1   2   3   4   5    >>    >
 

گفت : کسي دوستم ندارد . ميداني چقدر سخت است .

اين که کسي دوستت نداشته باشد ؟

تو براي دوست داشتن بود که جهان را ساختي

حتي تو هم بدون دوست داشتن …….!

خدا هيچ نگفت .

گفت به پاهايم نگاه کن ! ببين چقدر چندش آور است .

و تراژدي غم‌انگيز انسان اين است که آنچه هست، نبايد باشد
و آنچه بايد باشد، نيست و همه حرف‌ها همين است وهمه‌ي دردها همين جا است.
درد روح اين است و اين است که: «انسان شقايقي است که با داغ زاده است.»
چه حقيرند مردمي که نه جرأت دوست داشتن دارند و نه اراده‌ي دوست نداشتن
و نه لياقت دوست داشته شدن و نه متانت دوست داشته نشدن
و مدام شعر عاشقانه مي‌خوانند


آنها که مي گويند ميشود
و آنها که مي گويند نميشود
هردو راست ميگويند
ما ماشين اثبات باورهايمان هستيم‏!‏
من صبورم اما …
بي دليل از قفس کهنه ي شب ميترسم
بي دليل از همه ي تيرگي تلخ غروب و چراغي که تو را از شب متروک دلم دور کند
ميترسم
فته بوديم شبي سمت حرم يادت هست‌ ؟
خواستم مثل کبوتر بپرم يادت هست‌ ؟
توي اين عکس به جا مانده عصا دستم نيست‌
پيش از آن حادثه پاي دگرم يادت هست‌ ؟
رنگ و رو رفته ترين تاقچه خانه مان‌
مهر و تسبيح و کتاب پدرم يادت هست‌ ؟
خانه کوچکمان کاهگلي بود ، جنون‌
در همان خانه شبي زد به سرم يادت هست‌ ؟
قصد کردم که بگيرم نفس دشمن را
و جگرگاه ستم را بدرم يادت هست‌ ؟
خواهر کوچک من تند قدم بر ميداشت‌
گريه مي کرد که او را ببرم يادت هست‌ ؟
گريه مي کرد در آن لحظه عروسک ميخواست‌
قول دادم که برايش بخرم ، يادت هست‌ ؟
راستي شاعر همسنگرمان اسمش بود
اسم او رفته چه حيف از نظرم يادت هست‌ ؟
شعرهايش همه از جنس کبوتر ، باران‌
ديرگاهي است از او بي خبرم يادت هست‌ ؟
آن شب شوم ، شب مرده ، شب دردانگيز
آن شب شوم که خون شد جگرم يادت هست‌ ؟
توي اروند در آن نيمه شب با قايق‌
چارده ساله علي ،‌ همسفرم يادت هست‌ ؟
ناله اي کرد و به يک باره به اروند افتاد
بعد از آن واقعه خم شد کمرم يادت هست‌ ؟
سرخ شد چهره اروند و تلاطم مي کرد
جستجوهاي غم انگيز ترم يادت هست‌ ؟
مادرش تا کمر کوچه به دنبالم بود
بسته اي داد برايش ببرم يادت هست‌ ؟
بعد يک ماه همان کوچه ، همان مادر بود
ضجه هاي پسرم ، هي پسرم يادت هست‌ ؟
چارده سال از آن حادثه ها مي گذرد
چارده سال چه آمد به سرم يادت هست‌ ؟
توي اين صفحه به اين عکس کمي دقت کن‌
توي صف از همه دنبالترم يادت هست‌ ؟
لحظ ‌اي بود که از دسته جدا افتادم‌
لحظه اي بعد که بي بال و پرم يادت هست‌ ؟
اتفاقي که مرا خانه نشين کرد افتاد
و نشد مثل کبوتر بپرم يادت هست‌ ؟
يعني اسير نفس بد انديش بودن
پروانگان را هيچ پروايي زجان نيست
سوداي جانان چون بود پرواي جان نيست
پروانه کي پروايي از پرسوختن داشت
او از ازل با سوختن افروختن داشت
اين جمع مشتاقي که بيم سر ندارد
جز وصل يار، انديشه‌اي ديگر ندارد
در عشقبازي رشک مجنونند اينان
آلاله‌هاي غرق در خونند اينان
اين پاکبازان را چه باک از جان سپردن
زندان بي‌دل را چه باک از زخم خوردن
با اين سبکباران بي‌پروا و بي‌باک
با کاروان لاله‌هاي سينه صدچاک
با اين سبک‌روحان از خود وارهيده
وارسته‌اي، ‌دل داده‌اي، جان بي‌شکيبي
درد آشنايي با تن آسايي غريبي
آن کس که دريايي دلش در تاب‌وتب بود
در سينه‌اش سيناي موساي طلب بود
شوق شهادت در نگاهش موج مي‌زد
مرغ مهاجر بود و پرتا اوج مي‌زد
مي‌رفت و برلب داشت شعر بي‌قراري
آموخت ياران را طريق سر به‌داري

ياد من باشد از فردا صبح،
جور ديگر باشم…
بد نگويم به هوا، آب،‌زمين!
مهربان باشم با مردم شهر و فراموش كنم هرچه گذشت…
خانه‌ي دل بتكانم از غم
و به دستمالي از جنس گذشت، بزدايم ديگر تار كدورت از دل
مشت را باز كنم، تا كه دستي گردد
و به لبخندي خوش، دست در دست زمان بگذارم
ما انسانها مثل مدادرنگي هستيم، شايدرنگ موردعلاقه يکديگرنباشيم ،
اماروزي براي کامل کردن نقاشيمان دنبال هم خواهيم گشت…

انشااله عزيزم موفق باشي.


سلام بر محرم .

سيما جون چرا آپ نميکني؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


با عهرض سلام : خيلي خوش اومديد ....ممنون از متن زيباي شما در مورد محرم ............................... يا علي
+ چادرخاکي 
پيراهن محرم/
اين چشم ها براي که تبخير مي شود ؟

اين حلقه ها براي چه زنجير مي شود ؟

پيراهن محرم من را بياوريد

دارد زمان هيئت من دير مي شود

با روض? حسين نفس تازه مي کنم

وقتي هواي شهر نفس گير مي شود

مي آيم از کدورت و اشک عزاي تو

سرچشم? طهارت تصوير مي شود

من دستمال گري? خود را نشسته ام

چون آب هم به نام تو تطهير مي شود

اشک تو تا هميشه جوان مي چکد حسين

چشم من است اينکه چنين پير مي شود

من تازه تشنه مي شوم و گريه مي کنم

وقتي ز گريه چشم همه سير مي شود

ايمان به دست معجز? غم بياوريد

پيغمبري که باعث تکفير مي شود

اين قطره نيست آين? توست يا علي

در اشک ما حسين تو تکثير مي شود
رضا جعفري

+ ذبيح الله محمدي بردبري 

دلم ديگر به زندگي گرم نيست.

مادر مي گويد:

بايد کمي به خودت برسي

اما چگونه؟

وقتي از هر طرف مي روم، به تــو مي رسم!

سلام
سپاس از حضورتون
 <      1   2   3   4   5    >>    >