ساعت دماسنج

نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 <    <<    6   7   8   9   10    >>    >
 
از من تا خدا راهي نيست …
فاصله ايست به درازاي مـــــن تا مـــــن !!!
و در اين هياهوِي غريب ، من اين من را نميابم …
سلام
يخ بسته خنده بر لب مادر هنوز هم
از داغ لحظه اي که جوانش شهيد شد

به خونه ي شهدايي ما هم تشريف بياريد
وبلاگ ما هر روز با طرحي نو بروز ميشه

چند درخواست از شما بزرگوار دارم:
1. بنده هر روز خاطره اي کوتاه و ناب در وبلاگ ميذاريم. پس ارتباطتتون رو با خونه ي شهدا قطع نکنين
2. جهت شريک شدن در ثواب ترويج فرهنگ شهدا لوگوي وبلاگ ما رو توي وبتون بذاريد و يا وبلاگمون رو لينک کنيد
3.دوستانتون رو با اين وبلاگ آشنا کرده تا هر روز مهمون محفل نوراني شهدا باشند
التماس دعا

لوگوي وبلاگ ما:
<!-- start logo cod off http://khakrize-khaterat.blogfa.com/ --><p align="center"><p align="center"><a href="http://khakrize-khaterat.blogfa.com/" target="_blank"><img border="0" src="http://www.uploadax.com/images/87569238272732948057.jpg" width="160" height="140" alt="لوگوي خاکريز خاطرات"></a></p><!--finish logo cod off http://khakrize-khaterat.blogfa.com/ -->

سلام وعرض ادب واحترام خدمت خواهر بزرگوارم

نظر به مسافرت از اواسط هفته آينده الي ايام عيد وعدم دسترسي به اينترنت نمي توانم به وبلاگ وکامنت بزرگواران سر بزنم ، که به بزرگواري خودتون مرا خواهيد بخشيد.

يوسف زهرا دگر بيرون ز قعر چاه شو

مدتي هم با خريداران خود همراه شو

گر طلوع شمس رويت مدتي خواهد کشيد

از ميان ابر ظلمت جلوه گر گه گاه شو

بار ما سنگين شده از کوله بار معصيت

رهنماي شيعيانت في سبيل الله شو

رخصتي ده سر به خاک مقدمت سائيم ما

ز آن سپس از درد بي درمان ما آگاه شو

اي طبيب عشق درمان وصل روي ماه توست
سردار شهيد حاج ابراهيم همت (شهادت: اسفند 1362):

از طرف من به جوانان بگوييد: چشم شهيدان و تبلور خونشان به شما دوخته شده است. به پا خيزيد و اسلام و خود را دريابيد. تنها به ياد خدا باشيد. به او پناه ببريد و توکل به خدا داشته باشيد. شهيد محمد کرمي نژاد: توصيه من به فرهيختگان و مسؤولين فرهنگ اين است که در تربيت نونهالان عزيز مملکت به حّد اعلا کوشا باشيد.
دختر سه ساله بود که پدرش آسماني شد .

دانشگاه که قبول شد، همه گفتند: با سهميه قبول شده!!!

ولي

هيچوقت نفهميدند

کلاس اول وقتي خواستند به او ياد بدهند که بنويسد بابا!

يک هفته در تب ســـــــوخت . . ..
اي يوسف خوش نام مـا خوش مي‌روي بر بام مــــا
اي درشکـــسته جــام مـا اي بــردريـــــده دام ما
اي نــور مـا اي سور مـا اي دولت منصــور مـا
جوشي بنه در شور ما تا مي‌شود انگور ما
اي دلبر و مقصود ما اي قبله و معبود ما
آتش زدي در عود ما نظاره کن در دود ما
اي يــار مـــا عيــار مـــا دام دل خمـــار مـــا
پا وامکــش از کار ما بستان گــــرو دستار مــا
در گل بمانده پاي دل جان مي‌دهم چه جاي دل
وز آتـــــش ســوداي دل اي واي دل اي واي مـــــا
مولوي
خوشا آنان که با عزت زگيتي
بساط خويش برچيدند و رفتند

زکالاهاي اين آشفته بازار
محبت را پسنديدند و رفتند

خوشا آنان که در ميزان وجدان
حساب خويش سنجيدند و رفتند

نگرديدند هرگر گرد باطل
حقيقت را پسنديدند و رفتند

خوشا آنان که از پيمانه دوست
شراب عشق نوشيدند و رفتند

خوشا آنان که در راه عدالت
بخون خويش غلتيدند و رفتند

خوشا آنان که بذر آدميت
در اين ويرانه پاشيدندو رفتند

چونخل بارور برتنگدستان
ثمر دادند و بخشيدند و رفتند

زجزر و مد اين گرداب هايل
سبکباران نترسيدند و رفتند

خوشا آنان که پا در وادي حق
نهادند و نلغزيدند و رفتند

زتقوي جامه در برکن که پاکان
زتقوي جامه پوشيدند و رفتند

مشو غافل که پاداش بدو نيک
زگيتي رفتگان ديدند و رفتند

خوشا آنان که بار دوستي را
کشيدند و نرنجيدند و رفتند

(رسا ) در راه خدمت باش کوشا
خوشا آنان که کوشيدند و رفتند
سلام حضرت زهرا گدايت آمده است
حريم بغض گلوگير من دوباره شکست
يک عمر با دل من ذره پروري کردي
براي من که غريبم تو مادري کردي
به سينه مي زنم و مي زنم و به سيم جنون
بيا قدم بگذاريم در حريم جنون
به سوز ناله ي عشق و به آه صبر قسم
به روضه خواني خورشيد و اشک ابر قسم
که قد ماه به پاي غمت کمان شده است
که باد محض عزاي تو نوحه خوان شده است
نفس بده که دم مرگ روي دست شما
تمام خلق بگويند گفت : يا زهرا (س)
چادرم تاج بهشتيست که بر سردارم
يادگاريست که از حضرت مادر دارم
تيرها بر دل دشمن زده با هر تارش
من محال است که آن را ز سرم بردارم
امام علي عليه السلام مي فرمايند:
هر كس از پدر و مادر خود استنكاف نمايد (و از آنها ننگ داشته باشد) در حقيقت راه درست را مخالفت نموده است.
گوش خود را به خوب شنيدن عادت ده و به سخناني که به اصلاح و پاکي تو نمي افزايد گوش مسپار.
امام علي(ع)
ميزان الحکمه جلد 6
آثار الصادقين جلد 15 صفحه 209
نميدونم چرا بوي عيد که نمياد هيچ....





داره بوي ماه رمضون مياد...!!

صبح بي تو رنگ بعد از ظهر يک آدينه دارد

بي تو حتي مهرباني حالتي از کينه دارد

بي تو مي گويند تعطيل است کار عشقبازي

عشق اما کي خبر از شنبه و آدينه دارد

جغد بر ويرانه مي خواند به انکار تو، اما

خاک اين ويرانه ها بويي از آن گنجينه دارد

خواستم از رنجش دوري بگويم يادم آمد

عشق با آزار خويشاوندي ديرينه دارد

روي آنم نيست تا در آرزو دستي برآرم

اي خوش آن دستي که رنگ آبرو از پينه دارد

در هواي عاشقان پر مي کشد با بيقراري

آن کبوتر چاهي زخمي که او در سينه دارد

ناگهان قفل بزرگ تيرگي را مي گشايد

آنکه در دستش کليد شهر پر آيينه دارد

مولاي من وقت آمدنت دير شد بـيــا

اين دل در انتظار تـو پيـر شد بـيـــــا

ديدم به خواب امدي از جاده هاي دور

گفتم دلم ؛ خواب تو تعبير شد بـيـــــــا

اين جمعه هم گذشت ، وليكن نيامدي

آيات غربتم همه تفسير شد بـيـــــــــا

گفتي كه پاك كن دلت ازهرچه غير ماست

قلبم به احترام تو تطهير شد بـيــــــــا

هر شب به ياد خال لبت گريه مي كنم

عكست ميان آينه تصوير شد بـيــــــــا

در دفترم به ياد تو نرگس كشيده ام

نرگس هم از فراق تو دلگير شد بـيــا

 <    <<    6   7   8   9   10    >>    >