mp3 player شوکر

نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 <    <<    21   22   23   24   25    >>    >
 
+ شهيدان خدا 
مردي ميگفت : قبل از تولد و براي بدنيا اومدن ؛ خودمون رو در دريايي از آب قرار ميديم

بعد از تولد و براي زندگي، در اقيانوسي از هوا

و با مردن ، در ميان خروارها خاک ...

اميدوارم اين چرخه رو با آتش تکميل نکنيم.

خدايا پناه بر تو از اين دنياي پر از هوا

خدايا در اين سفر پر بلا ، آب و باد و خاک را تحمل کرده ام ؛ از آتش به تو پناه مي برم .

خدايا من يک مسافرم ...

ربنا آتنا في الدنيا حسنه و في الاخره حسنه و قنا عذاب النار
دلـم گرفتـه ندانم ؛ كـجـا روم؟بــه كــه گــويــم؟
همين بس است برايم به فكر جـام و سبويم

بـه يـاد ديدن رويش گـذشته هر شب و روزم
بـه فكر رؤيت حسنش همـيـشـه بـر سركـويم

ز بخت بد نكنم شكوه زانكـه خواستة اوست
خوشست دل به همين من غلام و بنـدة اويم

كنـون كـجـاست نـدانم نگار عشوه فروشم
به حيرتم كه خدايا نشان از او ز كـه جويم ؟



+ زرناز 
هر جمعه يک پيام به اميد ظهور

دلـم گرفتـه ندانم ؛ كـجـا روم؟بــه كــه گــويــم؟
همين بس است برايم به فكر جـام و سبويم

بـه يـاد ديدن رويش گـذشته هر شب و روزم
بـه فكر رؤيت حسنش همـيـشـه بـر سركـويم

ز بخت بد نكنم شكوه زانكـه خواستة اوست
خوشست دل به همين من غلام و بنـدة اويم

كنـون كـجـاست نـدانم نگار عشوه فروشم
به حيرتم كه خدايا نشان از او ز كـه جويم ؟

كـنـار آب نشـيـنــم بـــه فــكــر ديـــدن رويش
بــه آب بـيـنـم از او رخ از آن جهـت لب جويم

هـلال ابــروي آن گل شـدست قـبـلـه ي رازم
سرشك چشم خودم هم شدست آب وضويم

اگر بـه خـواب ببينم بگويمش كه من اي مَه
اسير زلف بلندم به بـنـد سـلسـلـه مـويـم

بــدون يــاد رخ او مــي بـهـشـت نـنــوشـم
دهـنـد زهـر بـريـزم بــه يــاد او بـــه گلـويـم

چـو بـعـد مـردن من او گذر كند سر خـاكـم
بـــه زيــر پـــاي نــگــارم گــيــاه وار بــرويـم

زِ جعفري چو بپرسي كه آبرو ز چه داري
بگويدت زِ دو چشمي كه آب داده بـه رويم

اللهم عجّل لوليک الفرج[گل]

زندگي فاصله آمدن و رفتن ماست، شايد آن خنده که امروز دريغش کرديم، آخرين فرصت خنديدن ماست، زندگى همهمه مبهمى از رد شدن خاطره هاست،هر کجا خنديديم هر كجا خندانديم زندگانى آنجاست.
يادمان رفته اگر غم داريم يوسف فاطمه را کم داريم
+ کربلايي110 
بيمارستان از مجروحين پر شده بود...
حال يکي خيلي بد بود...
رگ هايش پاره پاره شده بود و خونريزي شديدي داشت.
وقتي دکتر اين مجروح را ديد به من گفت بياورمش داخل اتاق عمل.
من آن زمان چادر به سر داشتم.
دکتر اشاره کرد که چادرم را در بياورم تا راحت تر بتوانم مجروح را جابه جا کنم...
مجروح که چند دقيقه اي بود به هوش آمده بود به سختي
گوشه چادرم را گرفت و بريده بريده و سخت گفت:
من دارم مي روم تا تو چادرت را در نياوري.ما براي اين چادر داريم مي رويم...
چادرم در مشتش بود که شهيد شد.
از آن به بعد در بدترين و سخت ترين شرايط هم چادرم را کنار نگذاشتم...
سلام دوست عزيز.
اپم.
زود بيا.
سلااااااام..ممنون از شعر بسيار زيبايي که برام نوشتيد.لذت بردمدر پناه حق*****

گيله مرد ميگفت : با هر کسي که معامله مي کنند , ثمن معامله رو هم از همون فرد ميخوان ؛

با خدا معامله نکرديم اگر ...

" مزد کاري که براي رضاي خدا انجام داده ايم رو از مردم بخوايم ... "

هيچ ليواني در زندگي خالي نيست ،

حتي نيمه پر هم نيستند ؛

وقتي چشمها جور ديگر مي بينند .

وقتي دوست همه جا حضور دارد،

وقتي لطفش همه جا را پر کرده

آري ... چشمها را بايد شست ...

بياييد ليوانها را به کناري بگذاريم ، وقتي درياي رحمتش را کرانه نيست ...

الحمد لله رب العالمين ...


با سلام وتشکر

هيچ داري از دل مهدي خبر؟
گريه هاي هرشبش را تا سحر؟
اوکه ارباب تمام عالم است
من بميرم سر به زانوي غم است .
شيعيانّ! مهدي غريب و بي کس است

جان مولا معصيت ديگر بس است

شيعيان !بس نيست غفلت هايمان؟
غربت و تنهايي مولايمان؟
ماعبيد و عبد دنيا گشته ايم
غافل از مهدي زهرا گشته ايم
من که دارم ادعاي شيعه گي
چه بگويم من به جز شرمندگي...

:لحظه پيروزي براي من از آن جهت شيرين است که پيران ، زنان و کودکان کشورم را در آرامش و شادان ببينم::.
سلام دوست بزرگوار ما


لطفا اسم لينک ما را با نام منتظران ظهور ثبت فرماييد



متشکريم
تّفاق و وفاى به عهد

لَوْ أَنَّ أَشْياعَنا وَفَّقَهُمُ اللّهُ لِطاعَتِهِ عَلَى اجْتِماع مِنَ الْقُلُوبِ فِى الْوَفاءِ بِالْعَهْدِ عَلَيْهِمْ لَما تَأَخَّرَ عَنْهُمُ الُْيمْنُ بِلِقائِنا وَ لَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعادَةُ بِمُشاهَدَتِنا:

اگر شيعيان ما ـ كه خداوند آنها را به طاعت و بندگى خويش موفّق بدارد ـ در وفاى به عهد و پيمان الهى اتّحاد واتّفاق مى‌داشتند و عهد و پيمان را محترم مى‌شمردند، سعادت ديدار ما به تأخير نمى‌افتاد و زودتر به سعادت ديدار ما نائل مى‌شدند.

حجّت خدا

زَعَمَتِ الظَّلَمَةُ أَنَّ حُجَّةَ اللّهِ داحِضَةٌ وَ لَوْ أُذِنَ لَنا فِى الْكَلامِ لَزالَ الشَّكُّ:

ستمگران پنداشتند كه حجّت خدا از بين رفته است، در حالى كه اگر به ما اجازه سخن گفتن داده مى‌شد، هر آينه تمام شك‌ها را از بين مى‌برديم.

 <    <<    21   22   23   24   25    >>    >