نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 <    <<    96   97      >
 
+ کربلايي110 
سلام


ترک معصيت در اعتقادات و اعمال و نماز اول وقت کافي و وافي است براي وصول به مقامات عاليه
اگر چه هزار سال باشد.

حضرت آيت الله بهجت رحمه الله عليه مي‌فرمايند:
"خدا نکند انسان معصيت کند و اگر کرد، خدا نکند معصيت اجتماعي بکند
و اگر کرد خدا رحم بکند که اضلال مردم در آن باشد."
و نيز فرمودند:
"در قيامت که نامه عمل را به دست انسان مي‌دهند، در نامه بعضي‌ها نوشته شده که .......
شبيه آن مسجد بين راهي تنهايم, هرکسي هم مي آيد مي شکند هم

نمازش را هم دلم را و مي رود
آمدي
و آنقدرمحو تعبير رويايم بودم
که انگارتورا در بيداري خواب ديدم
رفتي
و تمام اتاقم چنان عطر تو گرفت
که مست يادت دوباره
به خواب رفتم ...
خوشرويي احساني است بي هزينه. (امام علي عليه السلام)
...
ولادت خوشروترين و خوشبوترين گل باغ امامت و ولايت ، تبريک و تهنيت.
تا که بر لب نامت اي زيباترين، مي آورم

آسمان ها را تو گويي بر زمين مي آورم

تو طلوع آفتابي، من اذان مغربم

زير لب نام اميرالمؤمنين مي آورم
من از بازي نور در وادي بي قلب ظلمت ها نمي ترسم
من از حرف جدايي ها
مرگ آشنايي ها
من از ميلاد تلخ بي وفايي ها مي ترسم . . .
+ مرسي از پست.

ما همان نسل جوانيم كه ثابت كرديم

در ره عشق جگردارتر از صد مرديم

هر زمان بوي خميني به سرافتد

دور سيد علي خامنه اي مي گرديم

خم فروشي گفت کالايم مي است
رونق بازارم از ساز ني است
من «خميني» دوست مي‌دارم که او
هم خم است و هم مي است و هم ني است

حرفي بگوي و از لب خود كام ده مرا
ساقي زپا فتاده شدم جام ده مرا

فرسود دل ز مشغله جسم و جان بيا
بستان زخود فراغت ايام ده مرا

رزق مرا حواله به نامحرمان مكن
از دست خويش باده گلفام ده مرا

بوي گلي مشام مرا تازه مي‌كند
اي گلعذار بوسه به پيغام ده مرا

بنما تبسمي و خزانم بهار كن
اي نخل بارور گل بادام ده مرا

عمرم برفت و حسرت مستي زدل نرفت
عمري دگر زمعجزه جام ده مرا

اي عشق شعله بر دل پر آرزو بزن
چندي رهايي از هوس خام ده مرا

جانم بگير و جام مي از دست من مگير
اي مدعي هر آنچه دهي نام ده مرا

مرغ دلم به ياد رفيقان به خون تپيد
يا رب اميد رستن از اين دام ده مرا

بشكفت غنچه دلم اي باد نوبهار
خندان دلي بسان «امين» وام ده مرا

خورشيد من بر آي...
دل را زبي خودي سر از خود رميدن است
جان را هوا ي از قفس پريدن است
از بيم مرگ نيست كه سر داده ام فغان
بانگ جرس به شوق به منزل رسيده است
دستم نمي رسد كه دل از سينه بركنم
باري علاج شكرگريبان دريدن است
شامم سيه تراست زگيسوي سركشت
خورشيدمن برآي كه وقت دميدن است
بوي تواي خلاصه گلزار زندگي
مرغ نگه در آرزوي پركشيدن است
بگرفت آب و رنگ ز فيض حضورتو
هر گل دراين چمن كه سزاوارديدن است
با اهل درد شرح غم خود نمي كنم
تقديم غصه ي دل من ناشنيدن است
آن راكه لب به دام هوس گشت آشنا
روزي امين سزا لب حسرت گزيدن است
به آرامي آغاز به مردن ميكني اگر سفر نكني, اگر كتابي نخواني, اگر به اصوات زندگي گوش ندهي, اگر از خودت قدرداني نكني.

به آرامي آغاز به مردن ميكني زماني كه خودباوري را در خودت بكشي, وقتي نگذاري ديگران به تو كمك كنند.
به آرامي آغاز به مردن ميكني اگر برده عادات خود شوي, اگر هميشه از يك راه تكراري بروي, اگر روزمرگي را تغيير ندهي, اگر رنگ هاي متفاوت به تن نكني, يا اگر با افراد ناشناس صحبت نكني.
تو به آرامي آغاز به مردن مي كني اگر از شور و حرارت, از احساسات سركش, و از چيزهايي كه چشمانت را به درخشش واميدارند, و ضربان قلبت را تندتر ميكنند, دوري كني.
تو به آرامي آغاز به مردن ميكني اگر هنگامي كه با شغلت يا عشقت شاد نيستي, آن را عوض نكني, اگر براي مطمئن در نامطمئن خطر نكني, اگر وراي روياها نروي, اگر به خودت اجازه ندهي, كه حداقل يك بار در تمام زندگيت وراي مصلحت انديشي بروي.
تو به آرامي آغاز به مردن ميكني امروز زندگي را آغاز كن! امروز مخاطره كن! امروز كاري كن! نگذار كه به آرامي بميري! شادي را فراموش نكن!

به آرامي آغاز به مردن ميكني اگر سفر نكني, اگر كتابي نخواني, اگر به اصوات زندگي گوش ندهي, اگر از خودت قدرداني نكني.

به آرامي آغاز به مردن ميكني زماني كه خودباوري را در خودت بكشي, وقتي نگذاري ديگران به تو كمك كنند.
به آرامي آغاز به مردن ميكني اگر برده عادات خود شوي, اگر هميشه از يك راه تكراري بروي, اگر روزمرگي را تغيير ندهي, اگر رنگ هاي متفاوت به تن نكني, يا اگر با افراد ناشناس صحبت نكني.
تو به آرامي آغاز به مردن مي كني اگر از شور و حرارت, از احساسات سركش, و از چيزهايي كه چشمانت را به درخشش واميدارند, و ضربان قلبت را تندتر ميكنند, دوري كني.
تو به آرامي آغاز به مردن ميكني اگر هنگامي كه با شغلت يا عشقت شاد نيستي, آن را عوض نكني, اگر براي مطمئن در نامطمئن خطر نكني, اگر وراي روياها نروي, اگر به خودت اجازه ندهي, كه حداقل يك بار در تمام زندگيت وراي مصلحت انديشي بروي.
تو به آرامي آغاز به مردن ميكني امروز زندگي را آغاز كن! امروز مخاطره كن! امروز كاري كن! نگذار كه به آرامي بميري! شادي را فراموش نكن!
+ اعظم سبحاني 

مسجد كوفه ببين عزم سفر كرد على

با دلى خون ز تو هم قطع نظر كرد على


مسجد كوفه مگر مسجدالاقصايى تو

كه ز محراب تو تا عرش سفر كرد على


رفت آن شب كه به مهمانى امّ كلثوم

دخترش را ز غمى سخت خبر كرد على


خبر از كشتن خود داد به تكبير و فسوس

هر زمان جانب افلاك نظر كرد على


كس چو او روزه يك ساعته هرگز نگرفت

چون كه افطار به هنگام سفر كرد على


گرچه جانش سفر تير بلا بود، آخر

پيش شمشير ستم فرق سپر كرد على


ريخت بر دامن محراب ز فرق سر او

آنچه اندوخته از خون جگر كرد على


گرچه در هر نفسى بود على را معراج

غوطه در خون زد و معراج دگر كرد على

+ اعظم سبحاني 

مرا در تن بود تا جان علي گويم علي جويم
بجنبد تا رگم در جان علي گويم علي جويم

ز پيدا و ز پنهانم همين يك حرف را دانم
كه در پيدا و در پنهان علي گويم علي جويم

اگر اهل خراباتم وگر شيخ مناجاتم
به هر آئين ، به هر دستان علي گويم علي جويم

علي دين است و ايمانم ،علي درد است و درمانم
چه با درد و چه با درمان علي گويم علي جويم

علي حلال مشكل ها ،علي آرامش دلها
كند تا مشكلم آسان علي گويم علي جويم

اگر در خانقه افتم وگر در ميكده خفتم
به هر معموره و ويران علي گويم علي جويم

ز مهر او سرشت من ، جمال او بهشت من
هم اندر روضه ي رضوان علي گويم علي جويم

علي باب الله عرفان ،علي سرالله سبحان
به نور دانش و عرفان علي گويم علي جويم

اگر درويش و مسكينم وگر ديندار و بي دينم
چه با كفر و چه با ايمان علي گويم علي جويم

اگر تسبيح مي گويم وگر زنار مي جويم
به هر اسم و به هر عنوان علي گويم علي جويم

ز سوره سوره ي قرآن ، ز ياسين و ز الرحمان
به هر آيه ز هر تبيان علي گويم علي جويم

اگر از وصل خوشحالم وگر از هجر نالانم
چه با وصل و چه با هجران علي گويم علي جويم

به محشر چون برآرم سر ، به نزد خالق اكبر
به گاه پرسش و ميزان علي گويم علي جويم

 <    <<    96   97      >