خيلي دعا کردم نشد
مشک و بغل کردم نشد
داداش حسين شرمندتم ، رفتم که برگردم نشد
چشمام نميبينه داداش ، بدجوري دستام خاکيه
هر کار ميشد کردم نشد ، شرمنده مشکم خاليه
از داغه افتادم زمين دستام برام کاري نکرد
تا خيمه ها راهي نبود مشک آبروداري نکرد
دندون گرفتم عشق تو ، سينه سپر کردم نشد
خواستم علمداري کنم رفتم که برگردم نشد

به يکتايي قسم، يکتاست عباس....
السلام عليک يا اخ الحسين يا اباالفضل العباس
السلام عليک و رحمه الله و برکاته

زينـب (س) "عاشـــق" بود
" عـاشقِ " حســـيـن (ع)

ميداني عاقبت عاشقـــي را ؟
عاشق را که برعکس کني مي شود , قشــــاع
حال دهخدا را مي شناسي ؟
در لغت نامـــه اش ديده ام که معني قشاع مي شود :
دردي کــــه آدم را ؛ از درمـان مــايـوس ميـکنـد
زينب (س) ذره ذره , از درد ، ذوب شــــد

يا " ح س ي ن "

حديث امام رضا عليه ‏السلام:
كانَ أبي إذا دَخَلَ شَهرُ الْمُحَرَّمِ لا يُرى ضاحِكاً
چون ماه محرم فرا مى ‏رسيد، كسى پدرم را خندان نمى ‏ديد.
بحار الانوار(ط-بيروت) ج44 ، ص284

چه بسا خداوند هر گره اي که در کار ما مياندازد
همچون گره هاي قالي باشد
که نهايتا قصد دارد با آنها نقشي زيبا را بيافريند !

خدايا
بارها دقيقا همان جايي دستم را گرفتي که ميتوانستي مچم را بگيري …

.
خـــــــــــــــــــــــــــــداي منـــــ …
دســــــــتانــــــــت که مالــــــــــــــ منــــــــــ باشند
هــــــــــيچ کــــــــــس مــــــــرا دست کم نميگيرد!
.

خداي من
خوب من
خوب اين
خوب اون
خوب ما
براي همه ي داده هات
و نداده هات
که همون داده هاست…
شکر . . .
ميبخشي غر زدن هامان را
ميدانم

دست به دامن خدا که ميشوم…
چيزي آهسته درون من به صدا ميايد که: نترس!
از باختن تا ساختن دوباره…
فاصله اي نيست…
.

من خدا را ديده ام باور کنيد
در غروبي دلکش
زير سايه
لب ساحل
من خدا را ديده ام باور کنيد
در رقص ماهي در آب
در انعکاس نور خورشيد در آب ….
من خدا را ديده ام بــــــــــــــاور کنيد
.

خدايا؛
«تو»؛
آن مشترک مورد نظري هستي؛
که هميشه در دسترسي …
.

خدايا …
تو دنــياي ما آدمــا …
يه حالتي هست به نام ” کــم آوردن ” !
تو که خــدايي و نميتوني تجربش کني …
خــوش به حــالت … !
.

هرگز چشمانت را از آسمان بر ندار
آنجايي که خدا زندگي مي کند
آنقدر به آسمان چشم بدوز تا خدا را ببيني
سرت را بالا بگير
شک نکن . . .
خدا خودش را از تو پنهان نمي کند
او ديدني ترين است!

نسيم، دانه از دوش مورچه انداخت؛
مورچه، دانه را دوباره بر دوشش گرفت و رو به خدا گفت :
گاهي يادم مي رود که، هستي؛
کاش بيشتر نسيم بوزد …
.

به پهلو شکسته فاطمه زهرا(س)قسمتان ميدم که حجاب را حجاب را رعايت کنيد(شهيدحميد رستمي)