فرشته‌ها از امشب صبوي غم مي‌نوشن
دوباره اهل جنت پيرهن سياه مي‌پوشن

سلام ممنون از حضورتان.....................[گل][گل]

خداوندا
خسته ام از فصل سرد گناه و دلتنگ روزهاي پاکم …
باراني بفرست ، چتر گناه را دور انداخته ام !

[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]

سلام

واي بر ما بي خيالان
آري!خوبان رفتند
با همه سختيها
وبا عشق به امروزي که درون دستان من وتو باشد.
دفاع کردند جنگيدند ورفتند
و حالا ما اينجاييم اينجايي
که ديروزيها با عشق و خلوص براي من وتو پي ريزي اش کردند
وبه امانت گذاردند
"واي بر ما بي خيالان"واي بر اين امانت داريمان .
چگونه جوابگويشان خواهيم بود؟؟؟
عجب دردي شده اين فراموشکاري.
راستي!اين وازه بي خيال را چه کسي درفرهنگ الفاظ ما گنجاند؟
ديروزت را بي خيال
فرهنگ را بي خيال
شعور وشعف را بي خيال
غيرتوآدميت وهويتت رابي خيال ...
آخر بفهم مهر بي خيالي بر چه ميزني؟
من وتو اگر ندانيم
ديروز چکار بوده وچه کار ميکرديم
اصلا نميتوانيم بدانيم امروز چه کاره وچه کار خواهيم کرد؟

اللّهمّ عجّل لوليّک الفرج
التماس دعا
يا علي

سلام دوست خوب ومهربانم
حسين جان

اجازه خدا ؟ ميشه ورقمو بدم ؟
ميدونم وقت امتحان تموم نشده! ولي خسته شدم

من اگر نقاش بودم واقعه كربلا را ميكشيدم
يك بيابان لاله ي سرخ نينوا را ميكشيدم
دشتي از گلهاي پرپر نقشي از حلقوم و خنجر و شمشير ميکشيدم
نقشي از عباس علمدار را مي کشيدم
اشكي از طفلان زينب را ميکشيدم
منظر نور ولايت كربلا را ميكشيدم
يا اباعبدالله

من اگر نقاش بودم واقعه كربلا را ميكشيدم
يك بيابان لاله ي سرخ نينوا را ميكشيدم
دشتي از گلهاي پرپر نقشي از حلقوم و خنجر و شمشير ميکشيدم
نقشي از عباس علمدار را مي کشيدم
اشكي از طفلان زينب را ميکشيدم
منظر نور ولايت كربلا را ميكشيدم
يا اباعبدالله

اي خـــاک که رخـــت تشـــنگي پـوشــيدي!
وقــــتي که تـــمام مشــــک را نــوشــيــدي!
اي کـــاش که زيــر پــاي آن طـــفل ذبــــيح!
چون زمــــزم ِ بامـــــــرام مي جـــوشــيدي!

باز اين چه شوره است که در خلق عالم است **** باز اين چه نوحه چه عزا و چه ماتم است.
تسليت به مناسبت سرور و سالار شهيدان .
تو دلت يه صلوات بفرست.

ميان دل ز عشقت لاله باغيست
به حمدالله که قلبم مست ساقيست
بساط گريه را آماده سازيد
که 3 شب تا محرم وقت باقيست
"السلام عليک يا اباعبدالله (عليه السلام)"

محرم ماه الفت با جنون است
چراغ کوچه هايش بوي خون است
محرم حرمت خون است و خنجر
تلاطم مي کند خنجر به خنجر. . .

ميان تشت زر، خونين گلي بود
کنارش داغ ديده بلبلي بود
چه بلبل، بلبل شيرين زباني
نه او را لانه اي ، نه آشياني
ز سنگ کين پر و بالش شکسته
غبار غم به رخسارش نشسته