نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 <    <<    56   57   58   59   60    >>    >
 

معدن التقوي قلوب العارفين / قول پيغمبر بود اين نکته بين

بهر تقوي معرفت باشد ضرور / تامگر صورت پذيرد راستين . . .

.



چه شده؟ اي دل ديوانه هوايش کردي؟

با دو چشمان پر از اشک صدايش کردي؟

گفته بودم که دلش معدن بي معرفتي ست

تو نشستي و دلت خوش به وفايش کردي؟




رفاقت معرفت نمياره … اين معرفتِ که رفاقت مياره . . .





معرفت جاه و مقام نيست به هر کس ندهند

معرفت راه و مراميست که به هرکس ندهند

معرفت عشق خدائيست به هر نفس ندهند

معرفت بذر نشکفته عشقيست به نا رس ندهند .



تو اي سمبل معرفت ! کجايي ؟ سلام

اين هم رسم توست ، دوستي بي کلام

نديدم کسي ، هيچ مانند تو

يک روز خوب ، يک روز بد … بي مرام . . .

گاهي وقت ها بايد زد به بيخيالي !
از بار مشکلات شانه خالي کني !
دراز بکشي و ساعت ها به آسمان خيره شوي...
پا روي پا بيندازي و هيچ کاري نکني..!
يا اصلا، هر کاري که دلت خواست بکني
مانند کودکي شوي،
بازي کني، فرياد زني، بهانه بگيري، بي هوا بخندي و هر وقت دلت خواست گريه کني...
آري ! بايد گاهي زد به بيخيالي !
آنقدر بيخيال که بتواني لحظه اي زندگي کني.
[گل]

با همه ي خوبان فرق دارد حسين...

خوبان در بلاها صبر کردند

و او در بلاها خوش بود...!

+ سکوت 


هوالحبيب


رسول الله فرمود در ليله المعراج هر ملکي بمن مي رسيد

در روي من مي خنديد، در آسمان چهارم بملکي بزرگ رسيدم

که بر تختي نشسته است از جبرئيل سوال کردم اين کيست

گفت برادرم عزرائيل از عزرائيل پرسيدم جلوتر چيست عرض

کرد نام مخلوقات خداست هر کس که بايد جانش را بگيرم فوراً

نامش پاک مي شود.

گفتم همه اهل دنيا را خودت قبض روح مي کني گفت بلي دنيا

پيش من مثل حلقه ايست در دستم بلکه گفت يا محمد (ص)

نيست

هيچ خانه اي مگر آنکه من شبانه روز 5 مرتبه در آن مي نگرم.


جبرئيل به پيامبر عرض کرد؛ عاقبت مرگ است زندگي کن هر چه

مي خواهي هر که در اينجاست چه پيغمبر چه کافر چه سلطان

چه رعيت عاقبت خواهد مرد

پس دلبستگي نشايد منزليست که بايد همگي با توشه

ايمان کوچ کنند و بروند سر حوض کوثر

+ سکوت 

هوالحبيب


گفتي که مرانيد گدا را از در

من نيز نرانده ام تو خود مي داني

من هم که گداي تو ام اي باب نجات

اما تو چگونه اين گدا مي راني؟...

شهريار
<\/h5>
+ تخريبچي جامانده 
دلبرا هر طرفي در طلبت رو کردم/هر چه گل بود به عشق رخ تو بو کردم

آفتابا به سر عاشق دلخسته بتاب/تا نگويند که بيهوده هياهو کردم . . .
+ تخريبچي جامانده 
آقا جان ديروز غدير بود و من زباني با تو بيعت کردم...
کاري از دست خودم ساخته نيست کمک کن بيعتم با تو دلي شود...
+ تخريبچي جامانده 
بــــــــعضي وقتا بـــايد
يقه ي احســاســـاتـــــــــ رو بگيري
بزني تــــو گوشش!
با تــــمام قدرت سرش داد بزني بگي
خـــــــــــفه شو ديگه بسه!!
تا الآن هرچي کشيدم
به خاطر تــــــــــو بوده...
+ تخريبچي جامانده 
چه دلمان بخواهد

چه دلمان نخواهد

خدا يک وقت هايي دلش نمي خواهد

ما چيزي را که دلمان مي خواهد

...داشته باشيم
ميگويند روزي خواهد امد که اواي خوش جويباران و طنين دلنشين پرندگان از پس هر پنجره اي به گوش ميرسد و دلها همه معطوف قبله جان مي شوند اي مهدي زهرا به انتظار شنيدن طنين گوشنواز قدمهايت بر لب پنجره دل نشسته ايم.
آن بالا ، فراسوي آسمان را ببين.

نگاهت که به آن بالا باشد،

دلت از آدمها و کارهاي اين پايين نمي شکند...
 <    <<    56   57   58   59   60    >>    >