اين گفت: بزرگ و نامدار است علي آن گفت كه مرد روزگار است علي
امّا به حقيقت او نه آنست و نه اين آيينة ذات كردگار است علي
روز ايجاد كه حق خلقت دنيا مي كرد در پسِ پرده، علي بود تماشا مي كرد
بلكه از آينة كُنتُ نبيّاً چو نبي سِير در آب و گِل آدم و حوّا مي كرد
هر دل كه شكست ره به جايي دارد هر اهل دلي قبله نمايي دارد
با آنكه بُود قبلة ما كعبه ولي ايوان نجف عَجب صفايي دارد
يا علي ذاتت ثبوت قل هو الله احد نام تو نقش نگين امرِ اَلله الصّمد
لم يلِد از مادر گيتي و لم يولَد چو تو در جهان بعد از نبي، مِثلت لهُ كُفواً احد
حقّا كه حقيقتاً علي حق باشد حق است علي ز حق كه بر حق باشد
ديديم خطي به دفتر لم يزلي حق با علي و علي مع الحق باشد
نه خدا، شيعه تو را مي خواند
نه جدايت ز خدا مي داند
يا علي چرخ زمان را شب و روز
گردش چشم تو مي چرخاند
در چشم من آيينه علي، آب عليست
مهتاب علي، مهر جهان تاب عليست
خون سر او كنار سجّاده نوشت
مظلوم ترين شهيد محراب عليست
چون نامة اعمال مرا پيچيدند
بردند به ميزان عمل سنجيدند
بيش از همه كس گناه ما بود ولي