مَن تَلَذَّذَ بِمَعاصي اللهِ أورَثَهُ اللهُ ذُلّاً؛
هر که از معصيت خدا لذت ببرد خداوند او را به ذلت مي افکند.
اَرج الله رَجاءَ لايجرّئک عَلي مَعصيتِه و خَف اللهَ خوفاً لا يؤيسُک مِن رَحمته؛
به خداوند اميدوار باش، اميدي که تو را بر انجام معصيتش جرات نبخشد و از خداوند بيم داشته باش بيمي که تو را از رحمتش نااميد نگرداند.
فَاَمّا حَقُّ اللّهِ الاَكْبَرُ فَاِنَّكَ تَعْبُدُهُ لا تُشْرِكُ بِهِ شَيْئا فَاِذا فَعَلْتَ ذلِكَ بِاِخْلاصٍ جَعَلَ لَكَ عَلى نَفْسِهِ اَنْ يَكْفيَكَ اَمْرَ الدُّنْيا وَ الآْخِرَةِ وَ يَحْفَظَ لَكَ ما تُحِبُّ مِنْها ؛
حق بزرگتر خداوند اين است كه او را بپرستى و چيزى را با او شريك نسازى، كه اگر خالصانه چنين كنى، خداوند كار دنيا و آخرتت را كفايت مىكند و آنچه را دوست دارى برايت نگه مىدارد.
لا تَتظُروا اِلي صَغيرِ الذّنبِ و لَکنِ انظُرُوا اِلي ما اجتَرَأتُم؛
به کوچکي گناه نگاه نکنيد بلکه به چيزي [نافرماني خدا] که برآن جرات يافته ايد بنگريد.
لا يَسعَدُ امْرُؤٌ إلاّ بِطاعَةِ اللّهِ سُبحانَهُ وَ لا يَشقَى امْرُؤٌ إلاّ بِمَعصيَةِ اللّهِ؛
هيچ كس جز با اطاعت خدا خوشبخت نمى شود و جز با معصيت خدا بدبخت نمى گردد.
ثَلاثٌ مَنْ لَمْ تَكُنْ فيهِ فَلَيْسَ مِنّى وَ لا مِنَ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ. قيلَ: يا رَسولَ اللّهِ، وَ ما هُنَّ؟ قالَ: حِلْمٌ يَرُدُّ بِهِ جَهْلَ الْجاهِلِ وَ حُسْنُ خُلْقٍ يَعيشُ بِهِ فِى النّاسِ وَ وَرَعٌ يَحْجُزُهُ عَنْ مَعاصِى اللّهِ عَزَّوَجَلَّ؛
سه چيز است كه هر كس نداشته باشد نه از من است و نه از خداى عزّوجلّ. عرض شد: اى رسول خدا! آنها كدامند؟ فرمودند: بردبارى كه به وسيله آن جهالت نادان را دفع كند، اخلاق خوش كه با آن در ميان مردم زندگى كند و پارسايى كه او را از نافرمانى خدا باز دارد.
مَن حاوَلَ اَمراً بمَعصِيَهِ اللهِ کانَ اَفوَتَ لِما يَرجُو وَاَسرَعَ لِمَجئ ما يَحذَرُ؛آن که در کاري که نافرماني خداست بکوشد اميدش را از دست مي دهد و نگرانيها به او رو مي آورد.
ما عَرَفَ اَللهَ مَن عَصاهُ؛خدا را نشناخته آن که نافرماني اش کند.
مَن حاوَلَ اَمراً بِمَعصِيَةِ اللهِ کانَ اَفوَتُ لِما يَرجو و اَسرَعُ لِما يَحذَرُ.؛
کسي که بخواهد از راه گناه به مقصدي برسد ، ديرتر به آروزيش مي رسد و زودتر به آنچه مي ترسد گرفتار مي شود.
الغِناءُ يورِثُ النِّفاقَ.غِنا از خود نفاق بر جاي مي گذارد.
اِنَّ لِسانَ المُؤمِنِ مِن وَراءِ قَلبِهِ وَ اِنَّ قَلبَ المُنافِقِ مِن وَراءِ لِسانِهِ، لاَنَّ المُؤمِنَ اِذا اَرادَ اَن يَتَكَلَّمَ بِكَلامٍ تَدَبَّرَهُ فى نَفسِهِ، فَاِن كانَ خَيرا اَبداهُ وَ اِن كانَ شَرّا واراهُ وَ اِنَّ المُنافِقَ يَتَكَلَّمُ بِما اَتى عَلى لِسانِهِ لا يَدرى ماذا لَهُ وَ ماذا عَلَيهِ؛
زبان مؤمن، در پشت دل اوست و دل منافق، در پشت زبان او، زيرا مؤمن هرگاه بخواهد سخنى بگويد، ابتدا درباره آن مى انديشد، اگر خوب بود اظهارش مى كند و اگر بد بود آن را پنهان مى دارد. اما منافق هر چه به زبانش آيد مى گويد، بى آنكه بداند چه سخنى به سود او و چه سخنى به زيان اوست.
عَلَيكَ بِقَبُولِ المَوعِظَةِ و َالعَمَلِ بِها فَإِنَّها عِندَ المُؤمِنِ أَحلى مِنَ العَسَلِ الشَّهدِ و عَلَى المُنافِقِ أَثقَلُ مِن صُعُودِ الدَّرَجَةِ عَلَى الشَّيخِ الكَبيرِ؛
موعظه را بپذير و به آن عمل كن، زيرا موعظه نزد مؤمن از عسل ناب شيرين تر است و براى منافق از بالا رفتن از پله بر پير مرد كهنسال دشوارتر است.
اَداءُ الاَمانَةِ وَالصِّدقُ يَجلِبانِ الرِّزقَ، وَالخيانَةُ وَالكَذِبُ يَجلِبانِ الفَقرَ وَ النِّفاقَ؛
اداى امانت و راستگويى روزى را زياد مىكند و خيانت و دروغگويى باعث فقر و نفاق مىشود.
ثَلاثٌ مَن كُنَّ فيهِ فَهُوَ مُنافِقٌ وَ اِن صامَ وَ صَلّى وَحَجَّ وَاعتَمَرَ وَقالَ «اِنّى مُسلِمٌ» مَن اِذا حَدَّثَ كَذِبَ وَ اِذا وَعَدَ اَخلَفَ وَ اِذَا ائتُمِنَ خانَ؛
سه چيز است كه در هر كس باشد منافق است اگر چه روزه دارد و نماز بخواند و حج و عمره كند و بگويد من مسلمانم، كسى كه هنگام سخن گفتن دروغ بگويد و وقتى كه وعده دهد تخلف نمايد و چون امانت بگيرد، خيانت نمايد.
إِنَّ المُؤمِنَ نَعرِفُهُ بِسيماهُ، وَ نَعرِفُ المُنافِقَ بِميسَمِهِ؛
مؤمن را از سيمايش مى شناسيم و منافق را از نشانه هايش.