نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 <    <<    131   132   133   134   135    >>    >
 
سلام
يا اَبَا الْحَسَنِ يا عَلِىَّ بْنَ الْحُسَيْنِ يا زَيْنَ الْعابِدينَ يَا بْنَ رَسُولِ اللّهِ يا حُجَّهَ اللّهِ عَلى خَلْقِهِ يا سَيِّدَنا وَمَوْلينا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِکَ اِلَى اللّهِ وَقَدَّمْناکَ بَيْنَ يَدَىْ حاجاتِنا يا وَجيهاً عِنْدَ اللّهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّهِ

شهادت امام سجاد عليه السلام تسليت باد
با تشکر از حضورت با اجزت از اين پست استفاده کردم
+ پروشات 
اي آن که در عزاي تو آدم گريسته
از داغ تو پيمبر خاتم گريسته
بر پاره هاي پيکرت اي کشتي نجات
ارواح انبيا همه با هم گريسته
زينب به قتلگاه و ره کوفه تابه شام
با قامت شکسته در اين غم گريسته
ترشد زمين ز اشک ملائک به سوگ تو
در آسمان فرشته دمادم گريسته
لب تشنه تا شهيد شدي بر لب فرات
شط فرات و کوثر و زمزم گريسته
اي شيعه خون ببار که بر جسم بي سرش
شمشير آب ديده و مرهم گريسته

شهيد اسماعيل مؤذني

+ پروشات 

امام حسين عليه السلام فرمودند :

اِنّ اَعفَي النّاسِ مَن عَفا عِندَ قُدرَتِهِ

بخشنده ترين مردم کسي است که در هنگام قدرت مي بخشد.

(الدره الباهره، ج 71،ص400)

يا حسين جان
از غربت تو كارِ دلم ماتم و غم شد
از كرب و بلا قسمتِ من قامتِ خم شد
عاشورا، سقّاي تشنه‏كامان عزّت بود، با مشكي پُراز اشك، بر دوش آزادگي!...و... كربلا، «تكيه»گاه سينه‏زنان حق و «حسينيّة» ذاكران عدل بود.
خدايا! ما را به چشمة كربلا و نهر علقمه تشنه‏تر كن و معمار اشك را براي آبادي دلهايمان بفرست.
امروز بر سر دلهاي ما پرچمي نصب شده كه بر آن نوشته است:
«السلام عليك يا ابا عبدالله الحسين »
عاشورا، سقّاي تشنه‏كامان عزّت بود، با مشكي پُراز اشك، بر دوش آزادگي!...و... كربلا، «تكيه»گاه سينه‏زنان حق و «حسينيّة» ذاكران عدل بود.
خدايا! ما را به چشمة كربلا و نهر علقمه تشنه‏تر كن و معمار اشك را براي آبادي دلهايمان بفرست.
امروز بر سر دلهاي ما پرچمي نصب شده كه بر آن نوشته است:
«السلام عليك يا ابا عبدالله الحسين »
+ سپهري 

دلم شيدايي خال ابا الفضل

بسان سايه دنبال ابا الفضل

يقين دارم که مهدي خواهد آمد

اگر سالي شود سال ابا الفضل

+ سپهري 

هجرتي را سوي خون آغاز کن
عالمي را آگه از اين راز کن

شيعه را هيهات از ذلت بخوان
ْ«کل ارض کربلا» را ساز کن

بي شمارش نامه ها رسوا شدند
راه عشق واقعي را باز کن

آب مي خواهد بگويد بي امام
پيش شيطان قلب خود دمساز کن

سوي ميدان مي روي مهلا مها
قبل از آن شش ماهه ات را ناز کن

روي دست تو علي پر مي زند
از رذالت سوي ما پرواز کن

از همان حنجر بدون واسطه
همره خون عشق را آواز کن

السلام عليک يا ابا عبدالله

+ سپهري 

+ سپهري 

بگو که يک شبه مردي شدي براي خودت

و ايستاده اي امروز روي پاي خودت


نشان بده به همه چه قيامتي هستي
و باز در پي اثبات ادّعاي خودت


از آسماني گهواره روي خاک بيفت
بيفت مثل همه مردها به پاي خودت


پدر قنوت گرفته تو را براي خدا
ولي هنوز تو مشغول ربناي خودت


که شايد آخر سير تکامل حلقت
سه جرعه تير بريزي درون ناي خودت


يکي به جاي عمويت که از تو تشنه تر است
يکي به جاي رباب و يکي به جاي خودت
+ سپهري 
از حسين مظلوم تر آقاي هم عصر شماست
العجل هاتان دروغ و کوفه هم شهر شماست

گوشتان «هل من معين» صاحبش(عج) را کر شده؟
خب دليلش لقمه هاي همچنان زهر شماست1

ماجراهاي حسين تنها براي گريه نيست
عبرتي تلخ است و اکنون اين زمان بهر شماست2

خون اصغر، دست سقا، رنج هاي زينبي
قيمتي حد هدايت دارد و نذر شماست

بر قدم هايت نظر کن در کدامين لشکري
با ولايت همرهي يا قسمتش قهر شماست؟

بي تعارف بي ولايت يا حسين گفتن جفاست
مسلِم مهدي خود بشناس هم عصر شماست
+ سپهري 

خوانمت امروز در ميدان جنگ

آن زمان بارد

به رويم تيغ و سنگ

امتحانم کن

که چون عاشق شدم

بي کفن، بي سر

تو را لايق شدم...

مهر تو گردد به جان من فزون

چون ببينم کودکانم غرق خون....

کو قيامت تا تماشايم کند

کو تواني تا که حاشايم کند....

پس به تسبيح در رکوع آمد به ناز

گفت: يا رب ! من حسينم در نماز...

گويدش يا رب: ذبيح تو منم

پاره پاره..قطعه قطعه اين تنم...

هر نفس ذکرم فقط نام تو باد

مستِ مست از دُردي جام تو باد

تن که ارزان است...گو جان ميدهم...

هر چه خواهي تو بگو....آن ميدهم

هر

چه

خواهي

تو

بگو

آن

ميدهم...

+ سپهري 
با ما کمي ز علي اکبرت بگو
از آن شبيه حضرت پيغمبرت بگو

وقتي اجازه خواست سريع اذن داده اي
اما کمي ز ياس نگاه ترت بگو

از خَلق و خُلق و بيان شبيه يار
از نام او که هست چنان حيدرت بگو

او رفت سوي حرب و نگاه تو همرهش
از غيرت و شجاعت جنگ آورت بگو

با ما لهوف گفت که او گفت تشنه ام
يعني دگر به من سخن آخرت بگو

يعني حسين رخصت پرواز را بده
با مهر دل بکن ز من
از فراقت به جواني همگي پير شديم / بي تو از وادي دنيا همگي سير شديم

بي خود از حادثه ي عشق تو ديوانه و مست / عاشق کوي تو گشتيم و زمين گير شديم . . .
 <    <<    131   132   133   134   135    >>    >