ما در اين دشت ، همه ، تشنه ي روي ماهيم ما عمو مي خواهيم
بي عـمـو ما همه اشکِ غـم و مـشکِ آهيم ما عمو مي خواهيم
زعشقت مستِ مستم، به موجِ خون نشستم به راه ِ تو جدا گشته دو دستم
به کويت بنده هستم، زِ تو شـرمـنده هستم مرا خيمـه مبر تا زنده هستم
اي اهل حرم ميـر و علمدار نيامد علمدار نيامد
سقاي حسين(ع) سيدوسالار نيامد علمدار نيامد
ميان خون نشسته جـسم مه مديـنه است
خيمـه بـدون سقا قتلگه سکبنه(س) است
گفتـم آبرو دادم تـا رسـد به خيمه آب
آب و آبرو هردو رفت و تشنه لب ارباب
حسين(ع) جان قاتلم شد مشک پاره ندارم راه چاره
بـيـا بـر چـشـم سـقـا کـن نـظـاره ندارم راه چاره
ســاقـي خـشـکـيـده لـب ديـگـر نـدارد زمـزمـه ديدني شد علقمه
اي حسين(ع) جان کرده مستم بوي عطر فاطمه(س) ديدني شد علقمه
علمدار حسين (ع) دستش جدا شد ابوفاضل (ع) فـدا شد
سر بـشکسـته مـهـمان خـدا شد ابوفاضل (ع) فـدا شد