سلام..
منتظر حضورتان هستم
ابن سيرين گفت: آسمان براي هيچ کسي جز يحيي بن زکريا و حسين بن علي (عليهم السلام) گريه نکرده است.

منبع: سير أعلام النبلاء ، الذهبي ، ج 3 ، ص 312 و تاريخ مدينة دمشق ، ابن عساکر ، ج 14 ، ص 225 –
التماس دعا

حضرت زينب(س)-در مسير کوفه و شام


بيا و درد دلم را دوباره درمان کن

مسير سخت مرا با نگاه آسان کن

صداي زخمي خود را به گوش من برسان

مرا ز نيزه به يک يا اُخيه مهمان کن

دلم گرفته برادر، براي خواهر خويش

بيا و باز تلاوت کلام قرآن کن

اگر چه سنگ زنندت بيا و دشمن را

ز معجزات نفس هاي خود پشيمان کن

هلال يک شب? من، که گفته رويت را

به پشت ابرِ کبودي چنين تو پنهان کن

به اشک چشم يتيمان کسي نظر نکند

گهي نگاه ز نيزه به اشک طفلان کن

تمام دور و برم پُر شده ز نامحرم

نگاه تُند بر اين اهل نامسلمان کن

حديث غُربت ما را هميشه مي خواند

حسين من به «موسوي» نگاه احسان کن

مجمع زينبيون اهل بيت خوزستان

بيت آيت الله موسوي

zeynabiyooneahlebeyt.blogfa.com

ازعطر گل ياس بگو،اي دل من



از آيه ي احساس بگو اي دل من



وقتي که به آب ميرسي با لب خشک



يا حضرت عباس بگو،اي دل من

يادمان باشد اگر تنگي دل غوغا کرد
مهدي فاطمه تنهاست از او ياد کنيم

گفت ضماير را بشمار
گفتم من ، من ، من ، من …
گفت فقط من !!!؟؟؟
گفتم آري همگي رفته اند زيارت ارباب و فقط منم که اينجا تنها مانده ام...

دائم دلم از اين و از آن سير ميشود
دارد زمان رفتن من دير ميشود
يک کربلا ببر که حسرت به دل شدم
دارد گداي مادرتان پير ميشود

از آن زمان که خلقت ديده و نور عين شد

خمس و زکات چشم ما گريه بر حسين(ع) شد

من که از کوي تو بيرون نرود پاي خيالم

نکند فرق به حالم چه براني چه بخواني

چه به اوجم برساني چه به خاکم بکشاني

نه من آنم که برنجم ، نه تو آني که براني

الهي ،آن خواهم که هيچ نخواهم
الهي ، به حق خودت حضورم ده و از جمال آفتاب آفرينت نورم ده
الهي راز دل را نهفتن دشوار است و گفتن دشوارتر
الهي ، چون تو حاضري چه جويم ، چون تو ناظري چه گويم
الهي آگر بخواهم شرمسارم ، و اگر نخواهم گرفتار
الهي در بسته نيست، ما دست و پا بسته ايم

بازآ که در فراق تو چشم اميدوار
چون گوش روزه دار بر الله اکبر است
اللهم عجل لوليک الفرج

هر کجا سلطان هست،دورش سپاه ولشگر است
پس چرا سلطان خوبان بي سپاه و لشگر است؟
با خبر باشيد اي چشم انتظاران ظهور
بهترين سلطان عالم از همه تنهاتر است.....

نيستان تا نيستان آتشي در ناله ها بيداست
عطش مي بارد از جشمم،نكاهم خيره بر صحراست
ومن هر شام تيغم را جلا با اشك و خون دادم
‏ كه همراهي كنم شايد سواري را كه با فرداست



الهم عجل في فرج مولانا و امامنا صاحب الزمان

از همان روز که مسکين سراي تو شدم
به تو سوگند نمک گير عطاي تو شدم
گر کسي سلطنتي يافت به خود مينازد
من کنم ناز به عالم که گداي تو شدم

اللهم العجل لوليک الفرج

دل گفت وصالش به دعا باز توان يافت
عمريست که کارم همه در حال دعا رفت
................................................................