خدا گويد : تو اي زيباتر از خورشيد زيبايم
تو اي والاترين مهمان دنيايم
شروع کن ، يک قدم با تو
تمام گامهاي مانده اش با من . . .
خداوندا
گرفتار آن دردم که تو درمان آني بنده آن ثنايم که تو سزاي آني . . .
.
در دلم مهر تو باشد دگرم هيچ مباد
دو جهان را چه کند گر تو کني احسانش
آنکه دل پيش تو دارد چه غم از بود و نبود
وانکه ره سوي تو پويد چه غم از پايانش . . .
خدايا ، حکمت قدم هايي را که برايم بر ميداري بر من آشکار کن
تا درهايي را که بسويم مي گشايي ، ندانسته نبندم
و درهايي که به رويم ميبندي ، به اصرار نگشايم . . .