ساعت ویکتوریا

نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 <      1   2   3   4   5    >>    >
 
چشمش گريست دشت به آتش کشيده را
بي تـاب گشت ســـــرخي حلـــق بريده را

آرام بر لبــــان عطشـــناک بوســـــــه زد
در بر گرفـت قامـــــــت در خون تپيــــده را

زينب ! عمود خيـــمه عالم شکسته شد
وقتي که کوفه بر تو فرو بســـت ديده را

زينب ! به گوشه گوشه صحرا صبور باش
گلهاي نوشکفتـــــه از شاخه چيـــده را

پيراهنــــي که بوي حسين تو مي دهد
زينب ! صبـــــور باش دو دست بريـده را

آنک بگو به پســـــتي و نامردمـــي بگو
آن سينه سرخهاي به مقصد رسيده را

زينب بگو به پستــــي و نامردمـي بگو
اين گرگــــهاي وحشي يوسف دريده را

زينب بگو که از پس اين شام مي رسد
يک دست مهـــربان که بر آرد سپيده را

هر چند پاي بي رمق او توان نداشت

هر چند بين قافله جانش امان نداشت

بار امانتي که به منزل رسانده است

چيزي کم از رسالت پيغمبران نداشت

جز گيسوان غرق به خون روي نيزه ها

در آتش بلا به سرش سايه بان نداشت

آيا به جز حوالي گودال، ساربان

راهي براي رفتن اين کاروان نداشت؟

يک شهر چشم خيره به ... بگذار بگذريم

شهري که از مروّت و غيرت نشان نداشت

آري هزار داغ و مصيبت کشيده بود

اما تنور و تشت طلا را گمان نداشت

ديگر لب مقدس قرآن کربلا

جايي براي بوسه‌ي آن خيزران نداشت!

بياباني سراسر نيزه و تو...

دلم مي رفت با هر نيزه و تو...

سفر کرديم با هم عمه زينب!

من و داغ و سر بر نيزه و تو...

از زبان حضرت زينب:

در صحنه با شکوه عاشورايي

در بارش تيغ و غربت و تنهايي

با قافله اي که رنج با خود مي برد

والله نديده ام به جر زيبايي!

تنها چيزي که بايد از زندگي اموخت فقط يه کلمه است"ميگذرد"اما جان ميگيرد تا بگذرد...
+ سپهري 
خدا يا گر نبخشي آنچه خواهم/گر ببخشي درد وبلا تو با هم
به نام حکمت آنرا مي پذيرم/که عشق غير تو باشد گناهم . . .
+ سپهري 
خدايا من حواسم به همه هست به جز تو
پس تو هم حق داري، حواست به همه باشه به جز من . . .
+ سپهري 
يا رب گناه جمله جهان را به ما ببخش / ما را سپس به رحمت بي منتها ببخش
هر چند ما نه ايم سزاوار رحمتت / ما را بدانچه نيست سزاوار ما ببخش . . .
+ سپهري 
خدايا
راهي نميبينم ، آينده پنهان است اما مهم نيست
همين کافيست که تو راه را ميبيني و من تو را . . .
+ سپهري 
خداوندا
مرا واسطه عشق خود ميان آدميان کن
تا آنجا که نفرت است عشق را ارزاني کنم
آنجا که تقصير وگناه است ببخشايم
آنجا که تفرقه وجدايي است پيوند بزنم
+ سپهري 
به نام بي نام او بيا تا شروع کنيم / در امتداد شب نشينيم و طلوع کنيم
مهم نيست چگونه، چطور و چند / به يک تلنگر ساده بيا تا رجوع کنيم
ببين که خاک چگونه به سجده افتاده / چرا غرور و تفاخر بيا تا رکوع کنيم . . .
+ سپهري 

خداوندا
تقديرم را زيبا بنويس :
کمکم کن آنچه را که تو زود ميخواهي
من دير نخواهم و آنچه را
که تو دير ميخو اهي من زود نخواهم
پروردگارابه من بياموز
دوست بدارم کساني راکه
دوستم ندارند
عشق بورزم به کساني
که عاشقم نيستند...
به من بياموز
لبخند بزنم به کساني که
هرگز تبسمي به صورتم ننواختند...
محبت کنم
به کساني که محبتي درحقم نکردند
+ سپهري 

خدايا...........

خدايا فقط تو را مي خواهم.....باور کرده ام که فقط تويي سنگ صبور حرف هايم
مي ترسم از اينکه بگم دوسش دارم...اون نمي دونه که با دل من چه کرده...نمي دونه که دلي رو اسير خودش کرده
هنوز در باورم نيست که دل به اون دادم و اون شده همه هستي ام
روز هاي اول آشنايي را بياد مياورم آمدنش زيبا بود ...آنقدر زيبا حرف مي زد که به راحتي دل به او باختم و او شد اولين عشقم در زندگي
بارالها گويي تو تمام زيبايي هاي عالم را در چهره و کلام او نهاده بودي
واين گونه مرا اسير او کردي و دل کندن از او شد برايم محال و داشتنش بزرگترين ارزويم در زندگي
حالا که عاشقش شدم تو بگو چه کنم که تنهايم نگذارد....خدايا امشب به تو مي گويم چون تو تنها مونس تنهايي هايم هستي..
چگونه بگويم بدون او مي ميرم....او رفته و در باورم نيست نبودنش...
خود خوب مي دانم او مرا کودکي فرض کرد که نمي داند عشق چيست و براي عاشقي حرمتي قائل نمي باشد
مرا به بازي گرفت يا شايد....نمي دانم.....دگر هيچ نمي داني.. اعتراف مي کنم نفسم به بودن او وابسته است
بعد رفتن او دگر اين نفس را هم نمي خواهم....حال تو بگو چه کنم ؟
بار خدايا دوست دارم مرا بفهمد حتي براي يه لحظه


مهدي مولا علي ارباب من
اي قراراين دل بي تاب من
اي رفيق روزهاي بيکسي
التيام سوزهاي بيکسي
از دورنگيهاي مردم خسته ام!
ضربه ها خوردم ولي نشکسته ام!
سلام ممنون از حضورتون

اللهم عجل لوليک الفرج
 <      1   2   3   4   5    >>    >