مرد ميخواهد به پاي روضه بنشيند ، که شد
صحبت از جسمي تکيده ، لحظه هاي آخرش
نيزه و شمشير وتير و سنگ باشد جاي خود
چکمه اي بر سينه و رگهاي خشک حنجرش
پاي خود را روي زخم سينه اش جا کرده اي؟
باشد اما اين تکانهاي شديدت بهر چيست؟
او که ديگر جان ندارد، پس چه ميخواهي از او
قاب گشته ماجرا در چشم خيس خواهرش
ضربه هايي بر گلويش زد ولي پاره نشد
آخر اينجا وعدگاه بوسه هاي مادر است
با لگد جسم غريبش را که بر گرداند...واي
حتما اين ها رسم بوده بهر ذبح پيکرش
از قفا سر را بريدن در کدامين مذهب است
اي که با بغض علي شمشير خود را ساختي
لا اقل دور و برت را کن نگاه اي نانجيب
پر شده در کل صحرا ناله هاي مادرش
قاسم افرند
-----------------------
سلام عليکم...
باپست جديد به روزم...منتظرحضورگرم و نظرارزشمندتون هستم..
التماس دعاي فــــــــــــــــرج
ياحق[گل]