پيامبر صلى الله عليه و آله:
اِنَّ الغَضَبَ مِنَ الشَّيطانِ وَاِنَّ الشَّيطانَ خُلِقَ مِنَ النّارِ وَاِنَّما تُطفَأُ النّارُ بِالماءِ فَاِذا غَضِبَ اَحَدُكُم فَليَتَوَضَّ؛
خشم از شيطان و شيطان از آتش آفريده شده است و آتش با آب خاموش مى شود، پس هرگاه يكى از شما به خشم آمد، وضو بگيرد.
اَلصَّرعَةُ كُلُّ الصَّرعَةِ الَّذى يَغضبُ فَيَشتَدُّ غَضَبُهُ وَيَحمَرُّ وَجهُهُ وَيَقشَعِرُّ شَعرُهُ فَيَصرَعُ غَضَبَهُ؛
كمال دليرى آن است كه كسى خشمگين شود و خشمش شدّت گيرد و چهره اش سرخ شود و موهايش بلرزد، امّا بر خشم خود چيره گردد.
امام على عليه السلام:
بِئسَ القَرينُ الغَضَبُ: يُبدِى المَعائبَ ويُدنِى الشَّرَّ وَيُباعِدُ الخَيرَ؛
خشم هم نشين بسيار بدى است: عيب ها را آشكار، بدى ها را نزديك و خوبى ها را دور مى كند.
اَلا اِنَّ خَيرَ الرِّجالِ مَن كانَ بَطى ءَ الغَضَبِ سَريعَ الرِّضا؛
بدانيد كه بهترين انسان ها كسانى هستند كه دير به خشم آيند و زود راضى شوند.
ما تَجَرَّعَ عَبدٌ جُرعَةً اَفضَل عِندَ اللّه مِن جُرعَةِ غَيظٍ كَظَمَها اِبتِغاءَ وَجهِ اللّه ؛
انسان هيچ جرعه اى ننوشيد كه نزد خدا از جرعه خشمى كه براى رضاى خدا فرو خورد بهتر باشد.
امام صادق عليه السلام:
اِيّـاکُـم اَن يَحسُـدَ بَعضُکـُم بَعضـاً فَـاِنَّ الکُفـرَ اَصلُه الحَسَـد؛
از حسـد ورزى به يکـديگـر بپـرهيزيـد، زيـرا ريشه کفـر، حسـد است.
ريشه هاي کفر سه چيز است:حرص و بزرگ منشي نمودن و حسد ورزيدن.
آفَةُ الدِّينِ الحَسَدُ وَ العُجبُ وَ الفَخرُ؛
آفت دينداري حسد و خودبيني و فخر فروشي است.
اَلا اُخبِرُكُم بِاَبعَدِكُم مِنّى شَبَها؟ قَالُوا: بَلى يا رَسولَ اللّهِ. قالَ: اَلفاحِشُ المُتَفَحِّشُ البَذىءُ، اَلبَخِيلُ، اَلمُختَالُ، اَلحَقودُ، اَلحَسُودُ، اَلقاسِى القَلبِ، اَلبَعِيدُ مِن كُلِّ خَيرٍ يُرجى، غَيرُ المَمونِ مِن كُلِّ شَرٍّ يُتَّقى؛
آيا شما را از كم شباهتترينتان به خودم آگاه نسازم؟ عرض كردند: چرا، اى رسول خدا! فرمودند: زشتگوىِ بى آبروىِ بى شرم، بخيل، متكبر، كينه توز، حسود، سنگدل، كسى كه هيچ اميدى به خيرش و امانى از شرش نيست.
امام حسن عسکري عليه السلام:
التَّواضُعُ نِعمَةٌ لايُحسَدُ عَليها؛
تواضع و فروتني نعمتي است که بر آن حسد نبرند.
اِنَّ صاحِبَ الدّينِ فَكَّرَ فَـعَـلَـتهُ السَّكينَةُ وَ استَـكانَ فَـتَواضَعَ وَ قَنِعَ فَاستَغنى وَ رَضىَ بِما اُعطىَ وَ انفَرَدَ فَكُفىَ الخوانَ وَ رَفَضَ الشَّهَواتِ فَصارَ حُرّا وَ خَلَعَ الدُّنيا فَتَحامَى الشُّرورَ وَ اطَّرَحَ الحَسَدَ فَظَهَرتِ المَحَبَّةُ وَ لَم يُخِفِ النّاسَ فَـلَـم يَخَفهُم وَ لَم يُذنِب اِلَيهِم فَسَلِمَ مِنهُم وَ سَخَت نَفسُهُ عَن كُلِّ شَىءٍ ففازَ وَ استَكمَلَ الفَضلَ وَ اَبصَرَ العافيَةَ فَاَمِنَ النَّدامَةَ؛
آدم ديندار چون مىانديشد، آرامش بر جان او حاكم است. چون خضوع مىكند متواضع است. چون قناعت مىكند، بىنياز است. به آنچه داده شده خشنود است. چون تنهايى را برگزيده از دوستان بىنياز است. چون هوا و هوس را رها كرده آزاد است. چون دنيا را فرو گذارده از بدىها و گزندهاى آن در امان است. چون حسادت را دور افكنده محبتش آشكار است.مردم را نمىترساند پس از آنان نمىهراسد و به آنان تجاوز نمىكند پس از گزندشان در امان است. به هيچ چيز دل نمىبندد پس به رستگارى و كمال فضيلت دست مىيابد و عافيت را به ديده بصيرت مىنگرد پس كارش به پشيمانى نمىكِشد.
رَأى موسى عليه السلام رَجُلاً عِندَ العَرشِ فَغَبَطَهُ بِمَكانِهِ فَسَأَلَ عَنهُ فَقالَ: كانَ لايَحسُدُ النّاسَ عَلى ما آتاهُمُ اللّه مِن فَضلِهِ؛
حضرت موسى عليه السلام مردى را نزد عرش ديد و به جايگاه او غبطه خورد و در مورد او سؤال كرد. به او گفته شد كه او به آنچه خداوند از فضل خود به مردم داده است حسد نمى برد.