مادر در انتظار تو مويش سپيد شد
وقتي كه بيست سال تو را نااميد شد
.
ميگفت روز آمدنت روز عيد ماست
بيچاره آرزو به دل روز عيد شد
.
سارا و ما و بازي تلخ كلاغ پر
وقتي پر از ترانه بابا پريد شد
.
من با پرندگان جهان اشك ريختم
باران براي از تو سرودن شديد شد
.
ساراي هفت ساله و چشمان منتظر
يك زن ـ كه انتظار تو را ميكشيد ـ شد
.
تنها اميد آمدن و هي نيامدن!
قبر بدون جسم تو رسمي جديد شد؟
.
«سال هزار و سيصد و شصت و كدام روز»
جسم تو در كجاي زمين ناپديد شد؟