نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 <    <<    101   102   103   104   105    >>    >
 
+ ... 
آن بانگ بلند صبحگاهي
وين زمزمه ي شبانه از توست
من انده خويش را ندانم
اين گريه ي بي بهانه از توست
اي آتش جان پکبازان
در خرمن من زبانه از توست
افسون شده ي تو را زبان نيست
ور هست همه فسانه از توست
کشتي مرا چه بيم دريا ؟
توفان ز تو و کرانه از توست
گر باده دهي و گرنه ، غم نيست
مست از تو ، شرابخانه از توست
مي را چه اثر به پيش چشمت ؟
کاين مستي شادمانه از توست
پيش تو چه توسني کند عقل ؟
رام است که تازيانه از توست
من مي گذرم خموش و گمنام
آوازه ي جاودانه از توست
چون سايه مرا ز خک برگير
کاينجا سر و آستانه از توست
+ ... 
خداوندا....

به دل نگير اگر گاهي

زبانم از شکرت باز مي ايستد !!...

تقصيري ندارد...

قاصر است

کم مي آورد در برابر بزرگي ات...

لکنت مي گيرند واژه هايم در برابرت

در دلم اما هميشه

ذکر خيرت جاريست !! ....
+ ... 
خـ?__?ـدايـ ?__?ـا . . .

يـ?__?ـا فريـ?__?ـاد در گـلـ?__?ـويم را بگيـ?__?ـر

يـ?__?ـا بغـ?__?ـض گـلـ?__?ـوگيـ?__?ـرم را . . .

هـ?__?ــرکـ?__?ـدام راه ديـگـ?__?ـري را بستـ?__?ـه . . . . .
+ ... 
گويي

خورشيد گرماي خود را از دست داده است

و گل هاي سرخ عطري ندارند

و ستارگان ديگر نمي خوانند

آن گاه که چشم مي گشايم و مي بينم

لبخندي نيست ..
+ ... 
کنون که خير و شر ما به جاي هم شَتک زده

کسي درون اين دلم نشسته ناخنک زده
شود فدا تمام دل ? فقط بگويد او چرا ...

به روي زخم کهنه ام يواشکي نمک زده

از : محمد علي رستمي
+ ... 
مرد ثروتمندي به کشيش مي گويد

نمي دانم چرا مردم مرا خسيس مي پندارند.

کشيش گفت:

بگذار حکايت کوتاهي از يک گاو و يک خوک برايت نقل کنم

خوک روزي به گاو گفت: مردم از طبيعت آرام و چشمان حزن انگيز تو به نيکي سخن مي گويند و تصوير مي کنند

تو خيلي بخشنده هستي.

زيرا هر روز برايشان شير وسرشير مي دهي اما در مورد من چي؟

من همه چيز خودم را به آنها مي دهم از گوشت ران گرفته تا سينه ام را. حتي از موي بدن من برس کفش و ماهوت پاک کن درست مي کنند.

با وجوداين کسي از من خوشش نمي آيد. علتش چيست؟

مي داني

جواب گاو چه بود؟

جوابش اين بود:

شايد علتش اين باشد که

"هر چه من مي دهم در زمان حياتم مي دهم"
+ ... 
آهــآي پــ ــآيـيـز !!

حــَــواسـَـتــــ جـَـمـع بــ ـآشـَـد ،،

کـِـهـ دور تــ ـُـو وَ شـــآعـِـرانـهـ هـــآ خـَـط خـــواهـــَــــمـ کـِشـيـد ،

اگــَــر بــ ـآ بـــودنـَـتـــ ، او حـتـ ـي يـکـ سـُـرفـهـ کـُـنـد
+ ... 
اس ام اس جديد ايرانسل:

مشترک گرامي

بخدا اگر بفهمم رفتي رايتل خريدي باهات کات ميکنم

1 بار با همراه اول بهم خيانت کردي

بسه ديگه

تحملشو ندارم!
+ ... 
هيچکس نـفهميـــــد که « زلـيخـــــــا » مــَـــــــــرد بـود ..!

ميــــداني چــــــــــــرا ؟؟؟

مـــــردانـــگي ميــخواهـــــد

مــــــــانـدَن ، پــاي عشــــــقي که مـُـــدام تـو را پـــس ميــــزَنــد ...

با نام رضا به سينه ها گل بزنيد

با اشك به بارگاه او پل بزنيد

فرمود كه هر زمان گرفتار شديد

بر دامن ما دست توسل بزنيد


بالحسين عجل لوليک الفرج

بُعِثتُ بِمَكارِمِ الأخلاقِ و محاسِنِها

من براى (احياى) مكارم و نيكى‏هاى اخلاقى مبعوث شدم.


أدَّبَني رَبّي بِمَكارِمِ الأخلاقِ.

پروردگارم مرا به فضايل اخلاقى ادب آموخته است.


كانَ صلى‏ الله‏ عليه ‏و ‏آله لا يَجْلِسُ اِلَيهِ اَحَدٌ و هُوَ يُصَلّى اِلاّ خَفَّفَ صَلاتَهُ و اَقْبَلَ عَلَيهِ فَقالَ: اَ لَكَ حاجَةٌ؟ فَاِذا فَرَغَ مِنْ حاجاتِهِ عادَ اِلى صَلاتِهِ؛

هرگاه رسول اكرم صلى ‏الله‏ عليه ‏و ‏آله نماز مى‏ خواندند و كسى نزد ايشان مى ‏نشست، ايشان نماز خود را كوتاه مى‏ كردند و به او رو مى‏ نمودند و مى‏ فرمودند: آيا خواسته‏ اى دارى؟


اِنّا اَهلُ بَيْتٍ نَرى وَعدَنا عَلَينا دَينا كَما صَنَعَ رَسولُ اللّه‏ِ صلى‏ الله‏ عليه ‏و ‏آله؛

ما اهل بيت، وعده‏ هاى خود را براى خودمان، بدهى و دِين حساب مى‏ كنيم، چنانكه رسول اكرم صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله چنين مى‏ كردند.


كُنّا اِذَا احْمَرَّ الْبَاْسُ وَ لَقِىَ القَومُ الْقَوْمَ اتَّقَيْنا بِرَسولِ اللّه‏ِ صلى‏ الله ‏عليه ‏و ‏آله فَما يَكونُ اَحَدٌ اَقْرَبَ اِلَى الْعَدُوِّ مِنْهُ ؛

وقتى كه آتش جنگ بر افروخته مى‏ شد و دو لشكر به هم مى ‏رسيدند، به پيامبر پناهنده مى ‏شديم و كسى نبود كه از آن حضرت به دشمن نزديك‏تر باشد.


 <    <<    101   102   103   104   105    >>    >