ساعت ویکتوریا

نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 <    <<    56   57   58   59   60    >>    >
 
قوانين طبيعت را بايد درک کرد و از آن‌ها درس گرفت.

افراد موفق هر چه بيشتر شکست مي‌خورند، دانه‌هاي بيشتري مي‌کارند......
mer30
قوانين طبيعت را بايد درک کرد و از آن‌ها درس گرفت.

افراد موفق هر چه بيشتر شکست مي‌خورند، دانه‌هاي بيشتري مي‌کارند......
mer30
بايد بهـ يهـ سريـآ بگـي:
اينجـآ آخَـر قصِّـهـ نيســ
آخَـر قصِّـهـ جـآييـهـ کهـ خوبـ تمــوم مـيشـِهـ...
mer30
متشکرم

براي همه وقت هايي که مرا به خنده واداشتي.

براي همه وقت هايي که به حرف هايم گوش دادي.

براي همه وقت هايي که به من جرات و شهامت دادي.

براي همه وقت هايي که مرا در آغوش گرفتي.

براي همه وقت هايي که با من شريک شدي.

براي همه وقت هايي که با من به گردش آمدي.

براي همه وقت هايي که خواستي در کنارم باشي.

براي همه وقت هايي که به من اعتماد کردي.

براي همه وقت هايي که مرا تحسين کردي.

براي همه وقت هايي که باعث راحتي و آسايش من بودي.

براي همه وقت هايي که گفتي "دوستت دارم"

براي همه وقت هايي که در فکر من بودي.

براي همه وقت هايي که برايم شادي آوردي.

براي همه وقت هايي که به تو احتياج داشتم و تو با من بودي.

براي همه وقت هايي که دلتنگم بودي.

براي همه وقت هايي که به من دلداري دادي.

براي همه وقت هايي که در چشمانم نگريستي و صداي قلبم را شنيدي.



به خاطر همه ي اين ها هيچ وقت فراموش نکن که :

لبخند من به تو يعني " عاشقانه دوستت مي دارم "

آغوش من هميشه براي تو باز است.

هميشه براي گوش دادن به حرفهايت آمادگي دارم.

هميشه پشتيبانت هستم.

من مثل کتابي گشوده برايت خواهم بود.

فقط کافي است چيزي از من بخواهي ,
بلافاصله از آن تو خواهد شد.

مي خواهم اوقاتم را در کنار تو باشم.

من کاملا به تو اطمينان دارم و تو امين من هستي.

در دنيا تو از هرکسي برايم مهم تر هستي.

هميشه دوستت دارم چه به زبان بياورم چه نياورم.

همين الان در فکر تو هستم.

تو هميشه براي من شادي مي آوري به خصوص وقتي که لبخند بر لب داري.

من هميشه براي تو اينجا هستم و دلم براي تو تنگ است.

هر وقت که احتياج به درد دل داشتي روي من حساب کن.

من هنوز در چشمانت گم شده هستم.

تو در تمام ضربان هاي قلبم حضور داري.
mer30
وقتي سرت بر روي شانه هايم بود، دستانم درون موهايت بود
آرامش را از صداي تپشهاي قلب مهربانت حس ميکردم
حس ميکردم ديگر تا ابد مال مني ، همانطور که تو حس ميکردي که من مال توام
دلت ميخواست يک سکوت عاشقانه بين ما باشد، دلم ميخواست اين سکوت همچنان پا برجا باشد
دلت ميخواست هميشه سرت بر روي شانه هايم باشد، دلم ميخواست شانه هايم تا هر زمان که بخواهي در اختيار تو باشد
دلت ميخواست باور ميکردي که رويا نيست ، دلم ميخواست همچنان درون روياهايت باشم
رويايي مثل واقعيت ، اينکه تو در کنارمي، مثل من که پر از احساسم پر از احساس عاشقانه اي
دلم ميخواست تمام نشود هيچگاه در کنار هم بودن ، دلت ميخواست به خواب روي زماني که در آغوشت بودم
آرام باش در کنارم، به هيچ چيز جز عشقمان فکر نکن ، تنها حس کن مرا ،بشنو صداي زمزمه هاي قلب مرا
سرم را بر روي سينه ات گذاشتم تا بشنوم صداي تپشهاي قلب تو را ….
شنيدم صداي دريايي از احساس که آهنگ امواجش ديوانه ميکرد مرا ، مهرباني اش عاشقتر ميکرد مرا
نگاه کردي به چشمانم ، خيره شدم به چشمانت ، ميتوانستم بخوانم آنچه درون آن چشمهاي زيبايت است
شوق ديدار را ميخواندم از چشمانت ، حس عشق را ميخواندي از چشمانم ، بيقراري عاشقانه را ميديدي در چشمانم ،
آرامش در کنار هم بودن را ميديدم در چشمانت
و اينگونه شد که بيشتر مانديم در کنار هم ، تا بچشيم طعم شيرين عشق را با هم
mer30
پرواز در هواي خيال تو ديدني ست

حرفي بزن که موج صدايت شنيدني ست

شعر زلال جوشش احساس هاي من

از موج دلنشين کلام تو چيدني ست

يک قطره عشق کنج دلم را گرفته است

اين قطره هم به شوق نگاهت چکيدني ست

خم شد- شکست پشت دل نازکم ولي

بار غمت ـ عزيز تر از جان ـ کشيدني ست

من در فضاي خلوت تو خيمه مي زنم

طعم صداي خلوت پاکت چشيدني ست

تا اوج ، راهي ام به تماشاي من بيا

با بالهاي عشق تو پرواز ديدني ست
mer30
رفت تنهايي، آمد جاي آن يک عشق آسماني
شکست شيشه غمها،شد روزگارم مثل آن روزها،روزهايي که با تو بودم و تو در کنارم،
مگر اينکه اين روزها تنها از درد دلتنگي بنالم!
ناله هاي من نيز همراه با نفسهاي دلتنگيست
اين حال و هوايي که در من ميبيني هميشگيست،
همين يک ذره غباري هم که بر روي دلم نشسته از خستگي لحظه هاي دوريست.
نه در روياهايم تو را سوار بر اسب سفيد ميبينم نه مثل پرنده در آسمانها ،
من تو را بي رويا ،همينجادر کنار خودم ميبينم،
که نشسته اي بر روي پاهايم، خيلي خوب فهميده اي که چقدر دوستت دارم
من تو را دارم ،فقط تو را
تا به حال ديده بودي ديوانه اي همچو من را؟
چند لحظه به وسعت تمام لحظه ها، نگاهت ميکنم و همين ميشود که من تو را حس ميکنم
يک احساس بي پايان که تو را در بر گرفته و درونم را از عطر حضور عاشقانه ات پر کرده
تويي قبله راز و نيازهايم ، دستانت را به من سپرده اي و گرم شده دستهايم…
تو اينجا هستي و من همانجا ، احساس ميکني تپشهاي قلب من را؟
يک عمر ، يک دنيا احساس را بر روي دوشم ميکشانم تا برسم به جايي که هنوز هم خستگي در تنم نباشد ، آنقدر عاشق باشم که هنوز همه وجودم گرم باشد ، تو در قلبم باشي و من ديوانه ات باشم.
تا همينجا همين خط،بگذار آخر خطمان را نشانت دهم
آخر خط ما يک نقطه چين است…
ميخواهم همه بدانند که عشقمان ابدي است…
mer30
نداشتن تو

کابوس بغض هاي گلويم است!

غم لمس باران از پشت شيشه

غم پرواز در قفس است!

نه اينکه از رفتن نگهت دارم

نه اينکه اشک هايم دست به دامانت شود

نه ، بخدا نه ...

فقط گاهي دلم زيادي تنگت ميشود ...

نفس هايم در بغض گلو ، نفس کم مي آورند

باور کن که شانه هايم

براي تکيه زدن اين همه غم

کمي کوچک است ...

شعر چشم هاي زيبايت

مدتيست بي تو واژه کم مي آورد

باور کن ...!
mer30

سلام و درود

رحلت جانگداز پيامبر مهرباني و رحمت و شهادت امام حسن مجتبي (ع) تسليت باد

امام على عليه‏السلام :
8- مَن جاءَتهُ مَنِيَّتُهُ وهُوَ يَطلُبُ العِلمَ فبَينَهُ وبَينَ الأنبياءِ دَرَجَةٌ؛
هر کس در حال طلب دانش مرگش فرا رسد ، ميان او و پيامبران تنها يک درجه تفاوت باشد .
مجمع البيان : 9 / 380 منتخب ميزان الحکمة : 398

من از آن سوي حسرت هاي


باران خورده مي آيم


شبي من باز ميگردم


شبي از جنس فرداها





شبي تنها. . .

به ياد تو. . .


شبي با شوق ديدارت. . .

شبي من باز مي گردم

شبي
mer30
آرام باش ،ما تا هميشه مال هميم ، هميشه عاشق و يار هميم
آرام باش عشق من ، تو تا ابد در قلبمي ، تو همه ي وجودمي
بيا در آغوشم ، جايي که هميشه آرزويش را داشتي
جايي که برايت سرچشمه آرامش است
آغوشم را باز کرده ام برايت ، تشنه ام براي بوسيدن لبهايت
بگذار لبهايت را بر روي لبانم
حرفي نمي زنم تا سکوت باشد بين من و تو و قلب مهربانت
mer30
خيره به چشمان تو ، پلک نميزنم تا لحظه اي از دست نرود تصوير نگاه زيباي تو
دستم درون دستهايت ، يک لحظه رها نميشود تا نرود حتي يک ذره از گرماي دستان لطيف تو
محکم فشرده ام تو را در آغوشم ، آرزو ميکنم لحظه مرگم همينجا باشد ، همين آغوش مهربانت
چه گرمايي دارد تنت عشق من ، رها نميکنم تو را تا هميشه باشي در کنار قلب من
قلب تو ميتپد و قلب من با تپشهاي قلبت شاد است ، هر تپشش فرياد عشق و پر از نياز است
آرامم ، مي دانم اينک کجا هستم، همانجايي که هميشه آرزويش را داشتم ،همانجايي که انتظارش را مي کشيدم و هر زمان خوابش را مي ديدم آن خواب برايم يک روياي شيرين بود....
در آغوش عشق ، بي خيال همه چيز ، نه مي دانم زمان چگونه مي گذرد و نه مي دانم در چه حالي ام
تنها مي دانم حالم از اين بهتر نمي شود ، دنياي من از اين عاشقانه تر نمي شود
گرماي هوس نيست اين آتش خاموش نشدني آغوش پاکت
عشق است که اينک من و تو را به اين حال و روز انداخته ، عشق است که اينک ما را به عالمي ديگر برده ، عشق است که من و تو را نميتواند از هم جدا کند هيچگاه
mer30
باران من ، روزي باريدي بر تن خسته من ، قلب من شد عاشق تو!
هميشه چشم به راهت مينشينم ، اين شده کار هر روز من که حتي قبل از آمدنت در زير باران بي قراري خيس ميشوم
هواي چشمهايم ، هواي آمدنت است ، از عشق تو ديوانه شدن ، يک حادثه بي تکرار است
تو همان باراني، زيرا مثل باران پاک و زلالي ، مثل لحظه آمدنش پر از شور و التهابي
قلبم…. قلبم …. قلبم… تند تند، تند تند ، ميتپد به عشق آمدنت
چشمهايم چشمهايم از شوق آمدنت … تنها خيره شده است به آن سو!
آن سوي سرزمين ها ، نميدانم کجاست ، دور نيست ، لحظه آمدنت نزديک است
ذهن من به لحظه در آغوش کشيدنت درگير است ، تنهايي ديگر به سراغ من نيا که خيلي دير است،
ببين حال مرا اي تنهايي ، نگو به من که بي وفايي ، به خدا تا او را ديدم دلم لرزيد!
لرزيد دلم ، خيس شد تنم، باز کردم چشمهايم را ، ديدم خواب تو را!
ديدم همان رويا را در خواب ، گرفتم دستهايت را ، با تمام وجود حس کردم عشقت را!
قطره قطره قطره ميريخت بر روي زمين …. قطره قطره قطره ميريخت بر روي گونه هايم
اين قطره هاي باران بود يا اشکهايم
خدايا چرا اينقدر گرم است دستهايم
خديا چرا ميلرزد پاهايم
خدايا چرا نميشوند حرفهايم….
آه ، عاشقيست ، نميتوانم باور کنم که وجودم نيز ديگر مال خودم نيست ،با وجودي ديگر درگير است ، قلبم ديگر مال خودم نيست جاي ديگري اسير است
اين باران است که مي بارد بر روي من ، اين من هستم که در زير قطره هايش در آغوشي گرم ايستاده ام ، ديگر صدايم نمي لرزد براي يک فرياد ! براي اينکه دنيا بشنود ، براي اينکه قلبها بلرزد، براي اينکه بگويم عاشقم ، هم عاشق تو ، هم عاشق باراني که مرا عاشق تو کرد…
mer30
اگر مي دانستي که چقدر دوستت دارم سکوت را فراموش مي کردي

تمامي ذرات وجودت عشق را فرياد مي کرد

اگر مي دانستي که چقدر دوستت دارم چشمهايم را مي شستي

و اشکهايم را با دستان عاشقت به باد مي دادي

اگر مي دانستي که چقدر دوستت دارم نگاهت را تا ابد بر من مي دوختي

تا من بر سکوت نگاه تو

رازهاي يک عشق زميني را با خود به عرش خداوند ببرم
mer30
براي لحظه ي شيرين روياهاي زيبايم

درون بستري از مخمل و ديبا

من تو را با تيشه ي عشقم تراشيدم

به شوقي همچو برق ديدگان تو

به مهتاب درون چشمه پاشيدم

شبي در گوشه اي تنها

شبي مهتابي و روشن

که از غمها تهي بودم

تو را با تيشه ي انديشه ي شعرم تراشيدم

تنت را در ميان چشمه ي مهتابها شستم

نشاندم در ميان برق صد الماس

بتي عشق آفرين گشتي

گرفتي روشني تابنده گشتي

شباهنگام هزاران اختر تابنده و روشن

تو را بايد ستايش کرد

تو را بايد نيايش کرد

ولي ، اما، دريغا...
mer30
 <    <<    56   57   58   59   60    >>    >