چه زيبا خالقي دارمچه بخشنده خداي عاشقي دارمکه ميخواند مرا، با آنکه ميداند گنه کارم
. . .
خدايا مرا به خاطر گناهاني که در طول روزبا هزاران قدرت عقل توجيهشان ميکنم ببخش
خدايا رها کن زدنيا مرا / که دنيا بود خار و ماخولياالها تو جامي بده تشنه ام / زاحوال دنيا سرگشته امخدايا کريمي و رحمان توئي / الهي انيسي و احسان توئ
خدايا!گاهي که دلم از اين و آن و زمين و زمان مي گيره،
نگاهم را به سوي تو و آسمون مي گيرم،
و آنقدر با تو درد دل مي کنم،
تا کم کم چشم ايم با ابرهاي بهار مسابقه مي گذارند.
و پس از اون که قلبم سبک مي شه.
تو مي آيي و تمام فضايي دلم را پر مي کني.
آن وقت ديگر آرام مي شم.
و احساس مي کنم هيچ چيز نمي تونه مرا از پاي دربياره،
چون تو را در قلبم دارم.