آمد و شد باز شد آغاز واي
ندبه گري باز شد ابراز واي
تا سخن از نعش زمين مانده شد
فتنه گر از هر طرفي خوانده شد
اهل مدينه به خود آمد عجب!
تازه شده داغ محمد (ص) عجب!
نقشه عليه جسد فاطمه
زير لب اما همه در زمزمه
حيله گران نقشه به سر پرورند
در صدد توطئه ديگرند
بيت علي بود پر از ازدحام
بر لبشان تسليت است و سلام
بغض علي وا شد و با اجتماع
گفت زمان نيست براي وداع
هر که به ياري علي مدعي است
اين بدن آماده تشييع نيست
غربت مولا شد از اينجا عيان
شب شد و رفتند تمسخر کنان
تا که حرامي متفرق شدند
اهل حرم تازه به هق هق شدند
بغض حسن بغض گلوگير بود
اشک حسين آيه تطهير بود
بود در آن واهمه راستين
گريه زينب به سر آستين
کرد نوازش پدر از گريه چند
ناله مبادا بکند کَس بلند
نيمه شب خانه غربت رسيد
لحظه اجراي وصيت رسيد
غسل تن فاطمه با چشم تر
روضه خونابه بماند دگر
سينه و پهلو شکسته عجيب
بود غم افزاي امام غريب
گوشه مهتاب که تابيده شد
ياس کبود عاقبتش ديده شد
شعله احساس چه بالا گرفت
گريه امان از دل مولا گرفت
مرد خدا تا به خدا دل سپرد
دست به بازوي ورم کرده خورد
اشک علي طاقتش از دست داد
از نفسش شدت هق هق فتاد
چون تن موعود حرم شسته شد
نعش نحيفش به کفن بسته شد
گشت به پا تاب و تب نشأتين
وقت وداع حسن است و حسين
واي اگر بند کفن وا شود
مُلک و مَلک در غم زهرا شوند
ولوله شد بند کفن باز شد
تازه غم فاطمه آغاز شد
دست خدا از کفن آمد برون
فاطمه آغوش گشود از درون