مهدي جان !
روا بود که گريبان ز حجر تو پاره کنم ...
دلم هواي تو کرده بگو چه چاره کنم ...
اللهم عجل لوليک الفرج
تا کسي رخ ننمايد ز کسي دل نبرد
دلبر ما دل ما برد و ز ما رخ ننمود
خدايا من چه سازم خسته راهي درازم نه فرهادم که مرد از داغ شيرين ، نه ايوبم که با دنيا بسازم