شهدا و دفاع مقدس
هشت سال از راويان راه نور
خاطراتي سرخ و رنگين داشتيم
از فراق و از وصال عاشقان
قصه هاي تلخ و شيرين داشتيم
هشت سال از آن سبکبالان عشق
رفتن تا آسمان آموختيم
مثل شمع انجمن شب تا سحر
پاي تابوت شهيدان سوختيم
من چه گويم زان شهيدان خدا
قدرشان بالاتر از توصيف ماست
بعد آنان گوش بر امر امام
پيروي از راهشان تکليف ماست
بعد چندين سال از اين خاک سرخ
بهر مردم آسمان مي آورند
با پلاگ و چفيه و پوتين و مُهر
چند تکه استخوان مي آورند
يعني اي مردم ، بلاجويان عشق
در ره توحيد همت داشتند
پاسداران وطن با خونشان
در دل اين خاک غيرت کاشتند
جاي دارد مثل گل در اين بهار
جملگي هم عهد و هم پيمان شويم
ما به پاس حرمت خون هايشان
پاسدار غيرت آنان شويم
عهد و پيماني که ما بستيم کو
بين مردم بي وفايي پُر شده
چشم خود را بسته ايم و غافليم
جامعه از بي حيايي پُر شده
در ميان مردمان مذهبي
شيعه دکان ربا وا کرده است
حُب دنيا حُب مال و حب جاه
واي بر ما نفس غوغا کرده است
مي کشم من انتظار دوست را؟
با کدامين چشم، چشم پُر گناه
شرم دارم گويم اي آقا بيا
واي من از اين زبان رو سياه
باز هم بوي محّرم مي رسد
پاک مي سازد مرا اشک عزا
عهد مي بندم که عهدي نشکنم
با حسين و با شهيدان خدا
عصر غيبت اي «وفايي» از وفا
دل به مهر دوست مي بندم هنوز
مي نويسم بر امام عصر خود
تشن? يک جرعه لبخندم هنوز
***********
مجمع زينبيون اهل بيت اهواز
بيت آيت الله موسوي
zeynabiyooneahlebeyt.blogfa.com