ساعت ویکتوریا

نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 <      1   2   3   4   5    >>    >
 
از هيچ ابرقدرتي نترسيد و تا خدا و امام را داريد هيچ آسيبي به شما نمي‌رسد.
راهي كه من انتخاب نمودم با شناخت بود، و راهي است كه در آن بايد براي استحكام بخشيدن به نظام جمهوري اسلامي از خود و جان مايه گذاشت. و اگر در اين راه افتخار «شهادت» نصيبم شد به آرزويم رسيده‌ام، زيرا رسالت مكتب ما چنين است كه اگر خوني ريخته نشود و نهال اسلام آبياري نگردد، پس چگونه اسلام گسترش پيدا خواهد كرد. و امروز روزي است كه حجت خدا بر همة ما تمام شده است، همچنانكه خداوند مي‌فرمايد: «أطِيعُواالله و أطيعُواالرّسُولَ و أولي الأمر مِنكُم». پس، من هم با كمال ميل به اين جبهة نرم( جبهه فرهنگي) كه براي پيروزي اسلام است مي‌روم.
از همسنگرانم در سنگر مدرسه مي‌خواهم كه هر چه بيشتر و بهتر مي‌توانند درس بخوانند، تا بتوانيم دست مهندسان خارجي را كوتاه كنيم و خودمان مهندس متعهد و مؤمن داشته باشيم.
ساعت مچي ات را باز کن … دست هايت را در بياور

بگذار براي يک شب هم که شده

آب ِ خوشي / از گلوي ِ چشمهايت / پايين برود …




هر جا که مي بينم نوشته است :

” خواستن توانستن است ”

آتش مي گيرم !

يعني او نخواست که نشد ؟!






زندگي زيباست ، که گاه خاطره اي در ميان خاطره ها ،

خاطره ي خاطره ها مي گردد . . .
+ نسيم سبز 

قلب
مهـــمانخانه نيست ،
که آدمــــها بيايند ...

دو سه ساعت ، يا دو سه روزي توي آن بمانند و بعد بروند !

قلب
لانه ي گنجشک نيست که در بهـــار ساخته بشود ،
و در پائـــيز ، باد آن را با خودش ببرد !

قلب ؟!
راستش نميدانم چيست !
امــــا اين را ميدانم
که جاي آدمـــــهاي خيلي خوب است...
شهدا و دفاع مقدس


هشت سال از راويان راه نور

خاطراتي سرخ و رنگين داشتيم

از فراق و از وصال عاشقان

قصه هاي تلخ و شيرين داشتيم



هشت سال از آن سبکبالان عشق

رفتن تا آسمان آموختيم

مثل شمع انجمن شب تا سحر

پاي تابوت شهيدان سوختيم



من چه گويم زان شهيدان خدا

قدرشان بالاتر از توصيف ماست

بعد آنان گوش بر امر امام

پيروي از راهشان تکليف ماست



بعد چندين سال از اين خاک سرخ

بهر مردم آسمان مي آورند

با پلاگ و چفيه و پوتين و مُهر

چند تکه استخوان مي آورند



يعني اي مردم ، بلاجويان عشق

در ره توحيد همت داشتند

پاسداران وطن با خونشان

در دل اين خاک غيرت کاشتند



جاي دارد مثل گل در اين بهار

جملگي هم عهد و هم پيمان شويم

ما به پاس حرمت خون هايشان

پاسدار غيرت آنان شويم



عهد و پيماني که ما بستيم کو

بين مردم بي وفايي پُر شده

چشم خود را بسته ايم و غافليم

جامعه از بي حيايي پُر شده



در ميان مردمان مذهبي

شيعه دکان ربا وا کرده است

حُب دنيا حُب مال و حب جاه

واي بر ما نفس غوغا کرده است



مي کشم من انتظار دوست را؟

با کدامين چشم، چشم پُر گناه

شرم دارم گويم اي آقا بيا

واي من از اين زبان رو سياه



باز هم بوي محّرم مي رسد

پاک مي سازد مرا اشک عزا

عهد مي بندم که عهدي نشکنم

با حسين و با شهيدان خدا



عصر غيبت اي «وفايي» از وفا

دل به مهر دوست مي بندم هنوز

مي نويسم بر امام عصر خود

تشن? يک جرعه لبخندم هنوز


***********
مجمع زينبيون اهل بيت اهواز

بيت آيت الله موسوي

zeynabiyooneahlebeyt.blogfa.com

+ ناصر 
سلام
ممنون اومدي سرزدي
خدايا…
يه دعاي از ته دل…
هيج وقت
هيچ کس
هيچ جا
دلش نگيره…
********************
اين گونه زندگي کنيم**
ساده اما زيبا **
مصمم اما بي خيال.**
********************
**********************************
ايـــن روزها انگار آنقدر هوا سرد است**

که زنده زنده فراموش مي کنيم يکديگر را.**

**********************************
****************************
زندگي به زيبايي مداد رنگي هاست**
مي تواني از شادترين رنگ ها شروع کني**

****************************
***************************
براي اندوه هاي بزرگ زندگي**
شهامت داشته باش**
و براي غصه هاي کوچک ، شکيبايي **

***************************
***************************
حسادت م?کنم گاه?**
به آرامشِ عم?قِ ?ک سنگ**
چقدر خ?الش آسوده است**
چقدر تحملِ سکوتش طو?ن?ست.**

***************************
سلام

********************
اين را بدان که هر چقدر هم **
ضعيف باشي گاهي اوقات**
مي تواني تکيه گاه باشي.**

********************
 <      1   2   3   4   5    >>    >