خدا کند که بهار رسيدنش برسد
شب تولد چشمان روشنش برسد
چو گرد بر سر راهش نشسته ام شب و روز
به اين اميد که دستم به دامنش برسد
هزار دست پر از خواهشند و گوش به زنگ
که آن انارترين روز چيدنش برسد
چه سالها که درين دشت ، خوشه چين ماندم
که دست خالي شوقم به خرمنش برسد
بر اين مشام و بر اين جان چه ميشود يارب!
نسيمي از چمنش بويي از تنش برسد
خداي من دل چشم انتظار من تا چند
به دور دست فلک بانگ شيونش برسد؟
چقدر بر لب اين جاده منتظر ماندن؟
خدا کند که از آن دور توسنش برسد