هــر جمعــه يـک پيـام به اميـدِ ظهـور
من ازتـو مينويسم و از اشک جاري ام
از حد گذشته مدت چشم انتظاري ام
انـگار فـرق مـي کنـد ايـن بـار ، رفتنـت
يک جور ِ ديگر است تـبِ بي قـراري ام
من سعي ميکنم که شبم را جلا دهم
بــا گــردسـوز ِ روشـن ِ امـيـــدواري ام
تعجيل کـن در آمـدنـت ، اي صـبور ِ من
گسترده نيست ، دامنه ي بـردباري ام
من کيستم که شعر بگويم براي تـو ؟!
بـايـد افـق دوبـاره بيـايـد ، بـه يـاري ام
اللـــهـــم عجّــل لــولــيـــک الفــــرج[گل]