من خاک بوس آستان مرتضايم
وقف شما از ابتدا تا انتهايم
هم نامتان هستم ولي در شأنتان نه !
باور کن اين را از تکان شانه هايم
ياسم ولي در زير پايت پا گرفتم
سبزم از آن وقتي که باريدي برايم
ممنونتانم اين من چادر نشين را
در خانه پروانه ها داديد جايم
حرف از شما که مي شود يا ابريَم من
يا خيس شبنم مي شود سر تا به پايم
در زير پايت يا کنارت يا نشايد !
باور مکن بانو نمي دانم کُجايم ؟
رنگ ولعابم دادي و در يک شب تار
بر آن سپيد گيسويت کردي حنايم
بانوي من ! بانوي اين خانه شمائيد
من نيز سرگرم کنيزي شمايم
وقتي که خدمت مي کنم به کودکانت
حس مي کنم بي واسطه پيش خدايم
احساسي ام اما نه تا اندازه تو
دنباله ي آه شما در کربلا يم
پيش شمائي که خودِ صاحب عزائيد
غمي ديده ام ! اما کجا صاحب عزايم
شد اشک آب و غذايم آه يعني
آب و غذاي نذري اين سفره هايم
من داغدار شاخه هاي ياس هستم
ام البنينم ، مادر عبّاس هستم