نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 <    <<    26   27   28   29   30    >>    >
 
+ عشق است ابالفضل 
هرامدني ،رفتني داردوهر رفتني،رسيدني وچه خوب است که دنيا را گذرگاه بدانيم ونه قرارگاه چه خوب وچه بد،شايدزماني که ديرو دور نيست حضورم دراين دنيا خاتمه يابد. حضرت علي(عليه السلام)فرمود:مردم خوابند وقتي مي ميرند تازه بيدارمي شوند. شايدحديث با اين ايه بي ارتباط نباشد انجاکه روز حشر درصحراي قيامت از ادميان مي پرسند:دنيا چگونه گذشت ؟انان پاسخ مي دهند:کمترازچشم برهم زدني انقدر تغييرکرده ام که مي توانم با اطمينان بگويم که اين من،بامن پيش از اين فرق دارد. تفاوتي که خداکند ازجنس تحول ازنوع پايين به بالا باشد نه فقط صرف تغيير
+ عشق است ابالفضل 
بااين شهيد يااين عکس نسبت خاصي داريد اگهمايل هستيد جوابموبدين مث اون بارنارحت نشين
+ عشق است ابالفضل 

قال الرضا (سلام الله عليه):
يابن شبيب! ان بکيت على الحسين (سلام الله عليه) حتى تصير دموعک على خديک غفر الله لک کل ذنب اذنبته صغيرا کان او کبيرا قليلا کان او کثيرا.

امام رضا (سلام الله عليه) فرمود: اى پسر شبيب! اگر بر، حسين (سلام الله عليه) آن قدر گريه کنى که اشک‌هايت بر چهره‏ات جارى شود، خداوند همه گناهانت را که مرتکب شده‏اى مى‏ آمرزد، کوچک باشد يا بزرگ، کم باشد يا زياد.
(امالى صدوق، ص112)

سلام در کمال افتخار لينک شديد ممنون ميشم شما هم وب ما را در ‍لينک وب خود جا بديد

وبلاگ زيبايي داريد. اگر با تبادل لينک موافق هستيد ، لينک کنيد
با نام تمدن تيم TTeam . هر وقت اومدين اينترنت به وبلاگ ما هم بياييد ?
ممنون که به تمدن تيم اومدين[گل][گل]
به اميد فرج امام زمان (عج)
ساسان (مسيول تبليغات) - تمدن تيم
تمدن تيم - زنده باد ايران و ايراني
ميشه ما رو لينک کنيد؟
سلام.

«از عشق تو گفتيم و نمک گير شديم
تا ساحل چشمان تو تکثير شديم
گفتند غروب جمعه خواهي آمد
آنقدر نيامدي که ما پير شديم»

اللّهمّ عجّل لوليّک الفرج
التماس دعا
يا علي
سخنم به خواهران و برادران رزمنده و مسلمان اين آب و خاك چنين است: كسي كه در راه خدا كشته مي‌شود هرگز نمي‌ميرد، بلكه زنده است و نزد خدا روزي مي‌خورد.و كسي كه به جبهة حق عليه باطل مي‌رود از روي آگاهي و ايمان قوي به آنجا مي‌رود و هيچ زوري او را به جبهه نفرستاده است، بلكه خود آن فرد است كه به حرف خدا گوش فراداده و راه الله را انتخاب كرده و به سوي آن پرواز مي‌كند و زور درمورد ايمان معني ندارد.
فرازي از وصيت‌نامه شهيد سيد مصطفي ياسيني
+ دل آرام 
بازهم يک شب مهتابي ، اما نه يک شب رويايي
باز هم آسمان باراني ، اما باران دلتنگي نه عاشقي...
باز هم امروز باز هم فردا ، اما اينبار بي هدف تر از گذشته...
انتظار تنها ذکر دقايق بي تو ...
و حالا آرزو ذکر دائمي قلب من
التماس ذکر مقدس چشمانم و چشمانم که از خيسي به رودخانه مي مانند...
و تنها حسرتي مانده از دقايق ، ثانيه ها و ساعت هاي با تو بودن ...
دوري را ديده بودم اما فاصله را حس نکرده بودم ..
فرياد را شنيده بودم اما غم را نديده بودم ...
ز باد حادثه ها سوخت خرمنم بي تو

زناله نال شد از مويه مو تنم بي تو



چنان زقهر تو از چشم عالم افتادم

که آقتاب نيايد به روزنم بي تو



زسخت گيري هجران و ناتواني دل

به خود گمان نبرم هيچ کين منم بي تو



به سردسار زمستان ز پاره هاي جگر

چو غنچه هاست بتا زيب دامنم بي تو



بهار در چمن اي همنفس تماشائي است

چو غنچه با دل خونين شکفتنم بي تو



غريب تا شدم از تو خميدم از غم دهر

که پيش حادثه موم است آهنم بي تو



ز سست عهديت اي فتنه وقت شد کز درد

«معلما» نه دل از خويش بر کنم بي تو




علي معلم دامغاني
بگذار بگويم كه توكي مي آيي


در مابه خدا قسم خداگم شده است

زنداني زندان توهم شده است



در جسم زمانه خون آدم جاريست

اين قصه سرنوشت گندم شده است



هر چوب اگر خشک اگر ترنامش

درآتش روزگار هيزم شده است



بگذار بگويم که توکي مي آيي

حالا که زمين پراز تظلم شده است



يک روز بيا که ماببينيم لبي

در آيينه لبريز تبسم شده است.

بشارت


غروب عمر شب انتظار نزديک است

طلوع مشرقي آن سوار نزديک است



دلم قرار نمي گيرد از تلاطم عشق

مگو «براي چه؟»، وقت قرار نزديک است



اگر که در کف ديوارها گل و لاله است

عجيب نيست که ديدار يار نزديک است



بيا که خانه تکاني کنيم دلها را

از انجماد کسالت، بهار نزديک است



بيا! چو لاله تنت را به زخم آذين بند

بيا و زود بيا! روز بار نزديک است



فريب خويش مده، تشنگيت خواهد کشت

دو گام پيش بنه، چشمه سار نزديک است



در آسمان پگاه آن پرنده را ديدي؟

اسير موج نگردي، کنار نزديک است



سهيل محمودي

انا المهدي



انا المهدي؛

انا المهدي؛ من موعود زمانم، پرورده دامن نرگس و آورنده عدل خدا.

با من از همه آنچه در دل داريد بگوييد.

از گراني بار انتظار؛

از تيرگي شبهاي غيبت؛

از هيمنه جور؛

از هيبت گناه، از فريب سراب، از دروغ خنده ها و از دوري اقبال.

من با ندبه هاي شما مي بالم.

من تنگي دل شما را مي شناسم.

من برق چشم شما را مي بينم .

گرمي دست هاي شما، چراغ خيمه صحرايي من است.


براي گل روي تو





چنان داغ دل , داغ دل ديده ام

که حال خود از لاله پرسيده ام



به هر جا چمن در چمن , گل به گل

همان مهر داغ تو را ديده ام



کدامين چمن را گل از گل شکفت

که آن بوي نام تو نشنيده ام ؟



به بوي تو تنها به بوي تو بود

که هر جا گلي ديده ام , چيده ام



دلم را به هر آب و آتش زدم

که چون شمع در گريه خنديده ام



همه هفت بندم همين يک نواست

چو ني در هواي تو ناليده ام



ز راز دلم باد بويي نبرد

که چون غنچه سر بسته خنديده ام



زباغ دلم يک بغل پر غزل

براي گل روي تو چيده ام


قيصر امين پور

يادگاري



از نو شکفت نرگس چشم انتظاري ام

گل کرد خار خار شب بي قراري ام



تا شد هزار پاره دل از يک نگاه تو

ديدم هزار چشم در آيينه کاري ام



گر من به شوق ديدنت از خويش مي روم

از خويش مي روم که تو با خود بياري ام



بود و نبود من همه از دست رفته است

باري مگر تو دست بر آري به ياري ام



کاري به کار غير ندارم که عاقبت

مرهم نهاد نام تو بر زخم کاري ام



تا ساحل نگاه تو چون موج بي قرار

با رود رو به سوي تو دارم که جاري ام



با ناخنم به سنگ نوشتم : بيا , بيا

زان پيشتر که پاک شود يادگاري ام




قيصر امين پور
 <    <<    26   27   28   29   30    >>    >