نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 <    <<    36   37   38   39   40    >>    >
 

محو توام امشب خبر از خويش ندارم

هر چند که آواره اين فاصله زارم



يکبار دگر شور تو جاري شده , در من

يکبار دگر و هم تو برده است قرارم



آنسان که به مضراب , تو را زمزمه کردم

لبريز شد از گام تو آواز دو تارم



تقدير چنان کرد که تا پاي شکستن

هرگز سخن از نقض تو در بين نيارم



اميد بر آن داشت که تا گاه رسيدن

چون عقربه اي ثانيه ها را بشمارم




عبدالرحيم جعفري
آيه نازل شده




پر از زمزمه ي آيه ي درد است هنوز

آيه نازل شده ي سِــيهه ي مرد است هنوز



آيه ي درد ، شب سرد ، و مردي تنها...

اين همه خانه ، چرا باديه گرد است هنوز؟!




محمد صادق کريمي( ص . رهـــا )
مرا از جمعه ها آغاز کن , از شنبه بيزارم

که از حس غريب و مبهم آدينه سرشارم



من از تعطيل چشمان شما نه بر نمي گردم

خدا هم خواسته , پس من کيم تا دست بردارم ؟



و اعجاز شما در جمکران , معراج شعري شد

که بعد قله اش هرگز نخواهد شد پديدارم



غروب و انتظار و پنجره شد مال من آقا

کمي تعجيل کن , آشفته از اين جمعه بازارم



به شوقت چشم هاي خسته را تا عشق مي آرم

از اينجا مي رسي ؟ باشد ... بگو تا چند بشمارم؟



گلاب و عطر خاک و ضجه ضجه آيه قرآن

و نرگس در مسير خالي پروانه مي کارم



برايم هفته از ديدار تو , آغاز مي گردد

مرا از جمعه ها آغاز کن , از شنبه بيزارم





شيدا شيرزاد عراقي

آقا اجازه!


آقا اجازه! اين دو سه خط را خودت بخوان!

قبل از هجوم سرزنش و حرف ديگران



آقا اجازه! پشت به من کرده قلبتان

ديگر نمي دهد به دلم روي خوش نشان!



قصدم گلايه نيست، اجازه! نه به خدا!

اصلا به اين نوشته بگوييد «داستان»



من خسته ام از آتش و از خاک، از زمين

از احتمال فاجعه، از آخرالزمان!



آقا اجازه! سنگ شدم، مانده در کوير

باران بيار و باز بباران از آسمان



- اهل بهشت يا که جهنم؟ خودت بگو!

- آقا اجازه! ما که نه در اين و نه در آن!



«يک پاي در جهنم و يک پاي در بهشت»

يا زير دستهاي نجيب تو در امان!



آقا اجازه!............................

.......................................!



باشد! صبور مي شوم اما تو لااقل

دستي براي من بده از دورها تکان...




روز چون شب تيره

خورشيد از نظرها پنهان

و مردمي دلتنگ

کويي يخ چون سنگ

جهان بکام چاپلوسان شد

صداقت زير مشت خدعه خرد گشت

خوبيها رنگ باختند

ابتذال دست در گردن فقر هجوم آورد

وسعت زمين بر حيات بشر تنگ نمود

برکت از زمين رفت

سياهي بر پهنه آسمان

... چتر خود را تا زمين گسترد

از آن روز تا کنون

ما مانده ايم و دستهايي گره خورده به آسمان

در انتظار روز آشتي زمين با آسمان

سلام
ممنون


سلام

دفاع همچنان باقيست


سلام قرار ما 313نفر پيوند برادري بببنديم تا روز موعود اگه خواستي تو هم بيا [گل]
سلام
ممنون ازحضورتان واينکه دليل نيومدنم
اينترنت خودم فعلا مشکل دار شده والان ازبسيج دانشکده درخدمت
شما هستم .
وَلاَ تَحْسَبَنَّ اللّهَ غَافِلًا عَمَّا يَعْمَلُ الظَّالِمُونَ

با سلام و عرض ادب موج وبلاگي محکوميت هتک حرمت مقابر اصحاب پيامبر ص منتظر حمايت و پيوستن شما به اين موج وبلاگي است.


سلام

خواهش مي کنم

ما از خداي گم شده ايم ، او به جستجوست
چون ما نيازمند و گرفتار آرزوست
گاهي به برگ لاله نويسد پيام خويش
گاهي درون سينه مرغان به هاي و هوست
در نرگس آرميد که بيند جمال ما
چندان کرشمه دان که نگاهش به گفتگوست
آهي سحرگهي که زند در فراق ما
بيرون و اندرون ، زبر و زير و چارسوست
پنهان به ذره ذره و نا آشنا هنوز
پيدا چو ماهتاب و به آغوش کاخ و کوست
در خاکدان ما گهر زندگي گم است
اين گوهري که گم شده مائيم يا که اوست؟
اقبال لاهوري

محتاج دعا...


ما از ازل گداي پريشان زينبيم

شکر خدا که ريزه خور خوان زينبيم

با يک دعاي او همه عاشق شديم و بس

يعني که عاشقانه مسلمان زينبيم

ما را خريد و نوکر اربابمان نمود

ممنون لطف و بخشش و احسان زينبيم

طعم شراب کوثري او زبانزد است

مست و خراب باده ي جوشان زينبيم

/محمد فرودوسي/


السلام عليک يازينب کبري سلام الله عليها

اهانت به ساحت مقدس حضرت زينب و هتک حرمت حرمشان را محکوم ميکنيم

اللهم صل علي محمدو آل محمدوعجل فرجهم بحق الزينب الصبور

افتاد دست بلندي ، مشكي كه خالي خالي

پيش نگاه شريعه ، در همين جا ، اين حوالي




ظرفيت چشم او را ، كيفيت اين سبو را

هرگز نخواهيد فهميد اي ظرف هاي سفالي




اينجا همه تشنه هستند ، اين واقعيت ندارد

اين حرف ها را در آورد از خود فرات خيالي




خوردن ندارد بگوييد ، اين ميوه آبي ندارد

كي ديده سيراب گردد ، لب تشنه از مشكِ كالي




ديگر نمانده عمودي در خيمه ات تا بخيزي

دستي نمانده برايت تا چشم خود را بمالي




تو دست دادي و جايش يك مُشتِ پُر را خريدي

پس بالهايت گرانند بايد به بالت ببالي




گفتي برادر بيايد اين بوي سيب از حسين است

چشمي نداري ببيني : آمد ولي با چه حالي




گفتند : آيا عمو رفت ، گفتند و آنقدر گفتند

شايد جوابي بگيرند اين جمله هاي سئوالي




ديدم قيامت بپا شد چشمي به حرف آمد و گفت :

اينجا همه آب خوردند از دستهاي زلالي




بعد از تو بايد بخشكد اندام هرچه كه درياست

بعد از تو بايد ببارد اين آسمان ، خشكسالي




تو سفره كردي دلت را تا ما گرسنه نباشيم

ما غافلان باز هر روز دنبال نان حلالي

در سينه‌ام دوباره غمي جان گرفته است

« امشب دلم به ياد شهيدان گرفته است »

تا لحظه‌اي پيش دلم گور سرد بود

اينک به يمن ياد شما جان گرفته است


چقَـ?ر پــَـر مي ?ِشَـ? دلـَـ?ــمـ (?)

? بـہ هــَـ?ــوآي تـُـو (?)

? اِنگـــآر تَمـآمـِ پـَرَنـ?ه ـهآي جَهـآ?? ?ر قـَلبـ?ـَمـ (?)

? آشيــ?ـآنـِـہ ?َر?ه اَنـ? (?)

????????????????????????????????

ما اپيــــــــــم نميايين کنـــــارمون

بدو بيا زود زود منتظرتونيم با کلي نظر

هو
پرده از چهره بيانداز ترنج اورديم
بهر ديدار تو غماز ترنج اورديم
اللهم عجل لوليک الفرج
يا علي ع
 <    <<    36   37   38   39   40    >>    >