نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 <    <<    86   87   88   89   90    >>    >
 
سلام ؛

بزرگ ترين مصيبت براي يک انسان اين است که، نه سواد کافي براي حرف زدن داشته باشد، نه شعورلازم براي خاموش ماندن. (ژان دلابرويه)
سلام ؛

سوزش شلاقي که بيدارم کند بهتر از نوازش دستي ست که خوابم کند …
سلام ؛

اگر کسي يا جايي را دوست داشته باشيد ، آن را زيبا هم خواهيد يافت … زيرا ” حس زيبا ديدن ” همانعشق است … !
سلام ؛

بچه ها هرگز مادرشان را زشت نمي دانند … سگ ها اصلا به صاحبان فقيرشان پارس نمي کنند … اسکيموها هم از سرماي آلاسکا بدشان نمي آيد …
سلام ؛

کربلا در کربلا مي ماند اگر زينب نبود

شيعه مي پژمرد اگر زينب نبود

وفات حضرت زينب(س) تسليت باد


انتـــــــــــظار

لحنِ خيس نگاه انسانهايي ست که زندگيشان

بوي تنهايي مي دهد <\/h1>


هميشه دعا کنيد چشماني داشته باشيد
که بهترين ها را در آدم ها ببيند …
قلبي که خطاکارترين ها را ببخشد …
ذهني که بديها را فراموش کند …
و روحي که هيچگاه ايمانش به خدا را از دست ندهد !
زندگي را از نخست براي من بد ترجمه کرده اند ،

زندگي را يکي مرگ تدريجي نام نهاد ،

يکي بدبختي مطلق معني کرد ،

يکي درد درمان ناپذيرش خواند ،

و سرانجام يکي رسيد و گفت :

زندگي به تنهايي ناقص است تا عشق نباشد ،

زندگي تفسير نمي شود
در کتابي خواندم "زندگي بايد کرد"

ليک با خود گفتم

زندگي معنا کن

زندگي خواستن است

که بخواهي ، چشم را باز کني

و ببيني که چرا فصل تجديد حيات بشر است

و چرا پائيز ، با خودش ياد سفر مي آرد

و بداني که چرا ، عصر هاي جمعه دلمان مي گيرد

زندگي گم شدن است

گم شدن در تب و تاب سفر فردا ها

گم شدن در اميد ، گم شدن در هيجان

زندگي يافتن است

که چرا يک رود ، در پي رفتن سوي درياهاست

زندگي رد شدن است

رد شدن از همه سختي ها

رد شدن از همه زشتي ها

زندگي حل شدن است

در قشنگي طلوع خورشيد

يا به قول سهراب

زندگي حس غريبيست

که يک مرغ مهاجر دارد

با به قولي ديگر

زندگي صحنه زيباي هنرمندي ماست

هر کسي نغمه خود خواند و آهسته رود

صحنه پيوسته به جاست

خرم آن نغمه که مردم بسپارند به ياد.
هر جا که مي بينم نوشته است :

” خواستن توانستن است ”

آتش مي گيرم !

يعني چه ؟!

يعني او نخواست

که نشد ؟
پيرمرد عاشق به زنش گفت: بيا يادي از گذشته هاي دور کنيم. من
ميرم تو کافه منتظرت و تو بيا سر قرار بشينيم حرفاي عاشقونه بزنيم.
پيرزن قبول کرد.


فردا پيرمرد به کافه رفت. دو ساعت از قرار گذشت، ولي پيرزن نيومد.
پيرمرد متعجب و نگران به خونه برگشت.

وقتي وارد خونه شد ، ديد پيرزن تو اتاق نشسته و داره گريه ميکنه.
متجب ازش پرسيد: چرا گريه ميکني؟
پيرزن اشکاشو پاک کرد و گفت:
بابام نذاشت بيام!!!

روزِ وصلِ دوستداران ياد باد
ياد باد! آن روزگاران ياد باد!
کامم از تلخيِ غم چون زَهر گشت
بانگ نوش شادخواران ياد باد
گرچه ياران فارغند از ياد من
از من ايشان را هزاران ياد باد
مبتلا گشتم در اين بند و بلا
کوشش آن حق‌گزاران ياد باد
گر چه صد رود است از چشمم روان
زنده رود باغِ کاران ياد باد
راز حافظ بعد از اين ناگفته ماند
اي دريغا! رازداران ياد باد!
سلام
ممنون از حضور به موقع تان سرکار رمضانيان و شرمنده از اينکه نمي توانيم مرتب و به طور شايسته به وب شما سر بزنيم.
حضرت زينب (س) پشتيبان و يار شما و ديگر زنان معتقد و با همت عرصه فرهنگ و اعتقاد.
اجرتان با مهدي (ع) و پروردگار نگه دارتان.


با سلام

دلش درياي صدها کهکشان صبر
غمش طوفان صدها آسمان ابر

دو چشم از گريه همچون ابر خسته
ز دست صبر ِزينب، صبر خسته
صدايش رنگ و بويي آشنا داشت
طنين ِموج آيات خدا داشت
زبانش ذوالفقاري صيقلي بود
صدا، آيينه ي صوت علي بود
انشاالله حرم حضرت زينب س
+ دل آرام 

اي زينب(س)
تو کوه صبر باشي و من نگاهم به بي صبراني باشد که ادعاي اسوه بودن دارند ؟!
تو فرمانبردار امام خويش باشي و من غافل از امام حاضر و حيّ خود باشم ؟
ياري ام کن!

وفات حضرت زينب(س) تسليت باد


 <    <<    86   87   88   89   90    >>    >