mp3 player شوکر

نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 <    <<    56   57   58   59   60    >>    >
 
سلام
اگر

مي خواهي رنگين کمان را ببيني

بايد

ياد بگيري که باران را دوست داشته باشي...


شعبان شد و پيک عشق از راه آمد

عطر نفس بقيت الله آمد

با جلوه سجاد و ابوالفضل و حسين (ع)

يک ماه و سه خورشيد در اين ماه آمد

[گل][گل][گل]
با سلام وتشکر
هميشه دعا کنيد
چشماني داشته باشيد
که بهترين ها را در آدم ها ببيند...
قلبي که خطاکارترين ها را ببخشد …
ذهني که بديها را فراموش کند …
و روحي که هيچگاه ايمانش به خدا را از دست ندهد
سلام
پروردگارا به من بياموز :

دوست بدارم کساني را که دوستم ندارند

گريه کنم بر کساني که هيچگاه غمم را نمي خورند

لبخند بزنم به کساني که هرگز تبسمي به صورتم ننواختند

محبت کنم به کساني که محبتي در حقم نکردند
پسر به دختر گفت:اعتمادتو به من ثابت کُن...

همان لحظه دختر خود را عريان و لخت مادر زاد کرد...

دختر به پسر:حالا تو اعتمادتو به من ثابت کن...

پسر تمام لباس هايش را تنش کرد...
يادمان باشد وقتي ميگوييم تا آخرش هستيم،آخرش بستن کمربندمان نباشد..
صبورانه در انتظارم بمان

هر چيز در زمان خودش رخ مي دهد

باغبان حتي اگر باغش را غرق آب کند،

درختان خارج از فصل خود ميوه نمي دهند . . .

مردان خدا پرده پندار دريدند
يعني همه جا غير خدا هيچ نديدند

هر دست كه دادند از آن دست گرفتند
هر نكته كه گفتند همان نكته شنيدند

يك طايفه را بهر مكافات سرشتند
يك سلسله را بهر ملاقات گزيدند

يك فرقه به عشرت در كاشانه گشادند
يك زمره به حسرت سرانگشت گزيدند

جمعي به در پير خرابات خرابند
قومي به بر شيخ مناجات مريدند

يك جمع نكوشيده رسيدند به مقصد
يك قوم دويدند و به مقصد نرسيدند

فرياد كه در رهگذر آدم خاكي
بس دانه فشاندند و بسي دام تنيدند

همت طلب از باطن پيران سحرخيز
زيرا كه يكي را ز دو عالم طلبيدند

زنهار مزن دست به دامان گروهي
كز حق ببريدند و به باطل گرويدند

چون خلق درآيند به بازار حقيقت
ترسم نفروشند متاعي كه خريدند

كوتاه نظر غافل از آن سرو بلند است
كاين جامه به اندازه هر كس نبريدند

مرغان نظر باز سبك سير «فروغي»
از دامگه خاك بر افلاك پريدند


تو اين فکرم که :

همه ي کارهاي خدا دليل داره

ببين براي خندوندن گلها

خدا به ابرها ميگه گريه کنيد
خيلي از آدمها مثل عکس هستند :

بزرگشون که ميکني کيفيتشون پايين مياد...
وقتي که همه ي شيرها پاکتي اند ،

وقتي که همه ي پلنگ ها صورتي اند ،

وقتي که دوستي ها در خيابان ها شکل ميگيرند ،

ايراد مگير :

که چرا انسانها عشق هايشان ساعتي اند...
مدعي گويد : که با يک گل نميگردد بهار

من گلي دارم که عالم را گلستان ميکند

گل من را بهاري بي خزان است

گل من مهدي صاحب زمان است
سلام برگل نرگس
به نام آن كه انسان را مسافر كاروان انتظار گردانيد
سلام اى گل نرگس، اى كه شيرين ترين انتظار، انتظار توست
و بهترين منتظر، منتظر توست
مى توانم در يك كلمه پر معنا بگويم
گر عشقى هست و عاشقى
نام تو معشوق و من عاشق و شيفته توأم
در انتظارت مى مانم و از خداى بزرگ مى خواهم كه ظهورت را نزديك گرداند
ما محتاج يك نگاه گذراى شما هستيم،

زودتر ظهور كن و قلب رهبرمان را شاد گردان
ما و رهبرمان در انتظار تو مى مانيم.
خدا كند كه بيايى و ما هم يكى از يارانتان باشيم

به جز دستهاي پر قدرت تو راهي نيست

که قلب پر از فراموش من از نام پر از حياط تو آکنده شود و مي دانم ،

مي دانم مهرباني تو را آن قدرت هست

که قلبم را چنان وسعتي بخشد که از محبت تو سيراب شود.
آقاي من کرم کن و بر من بتاب ...
صبح بى تو رنگ بعد از ظهر يك آدينه دارد

بى تو حتى مهربانى حالتى از كينه دارد



بى تو مى گويند تعطيل است كار عشقبازى

عشق اما كى خبر از شنبه و آدينه دارد



جغد بر ويرانه مى خواند به انكار تو اما

خاك اين ويرانه ها بويى از آن گنجينه دارد



خواستم از رنجش دورى بگويم يادم آمد

عشـق با آزار خويشاوندى ديرينه دارد



در هواى عاشقان پر مى كشد با بى قرارى

آن كبوتر چاهى زخمى كه او در سينه دارد



ناگهان قفل بزرگ تيرگى را مى گشايد

آن كه در دستش كليد شهر پر آيينه دارد
خداوندا
تو ميداني که من دلواپس فرداي خود هستم

مبادا گم کنم راه قشنگ آرزوها را

مبادا گم کنم اهداف زيبا را

مبادا جا بمانم از قصار موهبت هايت

خداوندا مرا مگذار تنها لحظه اي حتي . . .

+ شهيدان خدا 
خداوند فرزندان آدم را اين گونه ندا مي دهد: اي فرزندان آدم، من بي نيازي هستم که نيازمند نمي شوم مرا در آنچه به تو امر کرده ام اطاعت کن تا تو را چنان بي نياز کنم که نيازمند نشوي اي فرزند آدم، من زنده اي هستم که نمي ميرم مرا در آنچه به تو امر کرده ام اطاعت کن تا تو را زندگي بخشم که نميري اي فرزند آدم، من به هر چه مي گويم ((باش))، مي شود مرا در آنچه به تو امر کرده ام اطاعت کن تا تو را چنان قرار دهم که به هر چيزي بگويي ((باش))، بشود.

منبع : عدّة الدّاعي، ابن فهد حِلّي، ص 291(به نقل از کتاب ((به سوي خودسازي)) از استاد مصباح يزدي، ص 183)
 <    <<    56   57   58   59   60    >>    >