نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 <    <<    46   47   48   49   50    >>    >
 
تو اي شهيد که نامت خلاصه پاکي است
چقدر پيراهن خاکي تو افلاکي است
چقدر قمقمه خالي ات، ادب دارد
هنوز نام ابوالفضل، روي لب دارد
شايد که کمي سوز به آهت بدهند


در دهر کمي حشمت و جاهت بدهند


اما دگر اين امر محال است محال


بي حب علي بهشت راهت بدهند
ممنون خانم
شبتون خوش

بشنو اکنون که زير زخم تبر

اين درخت جوان ، چه مي گويد :

هر نهالي که بر کنند ،

به جاش

جنگلي سرکشيده ، مي رويد

هاي جلاد سروهاي جوان !

اي رفيق ِ هميشه ي تيشه !

باش تا برکـَـنيم ات از ريشه !


ما معتقديم عشق سر خواهد زد
بر پشت ستم کسي تبر خواهد زد
سوگند به هر چهارده آيه نور
سوگند به زخم هاي سرشار غرور
آخر شب سرد ما سحر مي گردد
مهدي به ميان شيعه بر مي گردد
"يا اباصالح المهدي (عجل الله) ادرکني"
فرمانبرداري در مقابل دوستي

امام هادى سلام الله عليه:
مَن جَمَعَ لَكَ وُدَّهُ و رَأيَهُ فَاجمَعْ لَهُ طاعَتَكَ

هر كس نهايت دوستى و رأى[نيكش] را به تو عرضه كرد ، تو نيز نهايت فرمانبرىات را به او ابراز كن .

تحف العقول: ص 483 / ميزان الحکمه: ج13 ، ص
توبه بر لب سبحه بر کف دل پر از شوق گناه
معصيت را خنده مي ايد ز استغفار ما..
در عجبم از مردمي که:
به دنبال دنيايي هستند که روز به روز از آن دورتر ميشوند،
و غافلند از آخرتي که روز به روز به آن نزديکتر ميشوند.

امام علي (ع)

روشنان چشمهايت کو؟ زن شيرين من!
تا بيفروزي چراغي در شب سنگين من

مي شوم بيدار و مي بينم کنارم نيستي
حسرتت سر مي گذارد ، بي تو بر بالين من

خود نه توجيه من از حُسني به تنهايي که نيست ،
جز تو از عشق و اميد و آرزو ، تبيين من

رنج ، رسوايي ، جنون ، بي خانماني ، داشتم
مرگ را کم داشت تنها، سفره ي رنگين من

از تو درماني نمي خواهم به وصل ، اما به مهر
مر هم زخم دلم باش از پي تسکين من

يا به دست آور دوباره عشق او را يا بمير!
با دلم پيمان من اينست و جان ، تضمين من

من پناه آورده ام با تو، به من ايمان بيار
شعر هايم آيه هاي مهر و مهرت دين من

شکوه از يار؟ آه ، نه! اين قصه بگذار ، آه ، نه!
رنجش از اغيار هم ، کفرست در آيين من

منزوي

علت عدم تاثير موعظه

امام باقر سلام الله عليه:
مَن لَم يَجعَلِ للّهُ لَهُ مِن نفسِهِ‏ واعِظا، فإنَّ مَواعِظَ النّاسِ لَن تُغنيَ عَنهُ شيئا.

كسى كه براي خدا در خودش واعظى درونى قرار ندهد، موعظه‏ هاى مردم هرگز در او سودمند نمى‏افتد.

امالي مفيد: ص28 / ميزان الحكمه:ج‏13، ص
سر راهت در انتظارم
برده هجرت، صبر و قرارم
جز ظهورت، اي گل نرگس
به خدا حاجتي ندارم
"يا مهدي (عجل الله)"

اي بي تو دل تنگم بازيچه توفانها

چشمان تب آلودم باريکه بارانها

مجنون بيابانها افسانه مهجوري است

ليلاي من اينک من... مجنون خيابانها

آويخته دردم ، آميخته مردم

تا گم شوم از خود گم ، در جمع پريشانها

آرام نمي يارد ، گويي غم من دارد

آن باد که مي زارد در تنگه دالانها

با اين تپش جاري ،تمثيل من است آري

اين بارش رگباري ، برشيشه دکانها

با زمزمه اي غم بار ، تکرار من است انگار

تنهايي فواره ، در خالي ميدانها

در بستر مسدودم با شعر غم آلودم

آشقته ترين رودم در جاري انسانها

درياب مرا اي دوست اي دست رهاننده

تا تحته برم بيرون از ورطه توفانها


ما بايد در وهله‌اول خود سازي را از خويش شروع كنيم بايد از خودمان هجرت كنيم از تمام كارها و تمام چيزها كه ما را به گناه مي‌كشاند و از خدا دور مي‌دارد و بر هواي نفسمان كه بزرگترين دشمن نزديكمان است پيروز شويم آن وقت خدا از ما راضي و خشنود مي‌شود.
فرازي از وصيت‌نامهشهيد ذبيح‌الله مهدوي ظفرقندي

گلوله اي را به ياد ندارم

که به نيّت پوست نازک آزادي

شليک شده باشد و

سرانجام

به قصد شقيق? دژخيم

کمانه نکرده باشد

چاقويي را به ياد ندارم

که براي گلوي خوش آواز عشق

از غلاف بيرون زده باشد و

آخر دست? خودش را

نبريده باشد

حالا،

هر چه مي خواهيد شليک کنيد و

هر چه مي خواهيد چاقو بکشيد

يک بوسه که از باغ تو چينند به چند است؟

پروانه ي تاراج گُلت بند به چند است؟

خالي شدم از خويش و به خالت نرسيدم

آخر مگر اين دانه ي اسفند به چند است؟

يک نامه به نامم ننوشتي مگر آخر

کاغذ به سمرقند تو اي قند! به چند است؟

نرخ لب پُر آب تو و شعرِ ترِ من

در کشور زيبايي تو چند به چند است؟

با داروندار آمده ام پيش تو، پرکن!

غم نيست که پيمانه ي سوگند به چند است؟

وقتي که به عُمري بدهي لب گزه اي را

در تعرفه ي عشق تو لبخند به چند است؟

يک، ده، صد و بيش است خط ساغر عُشاق

تا حوصله ي ذوق تو خُرسند به چند است؟

دل مجمر افروخته ام برد و نگفتند

کاين آتشِ با نور همانند به چند است؟

چند اَرزدم آغوش تو در هرم کويري ؟

چندين بغل از برف دماوند به چند است؟

از : حسين منزوي

 <    <<    46   47   48   49   50    >>    >