نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 <    <<    46   47   48   49   50    >>    >
 
+ ناصر 

انسان آزاد آفريده شده است اما هميشه در زنجيري است که خود بافته است. ژان ژاک روسو

+ ناصر 
تا کي غم آن خورم که دارم يا نه
وين عمر به خوشدلي گذارم يا نه
پرکن قدح باده که معلومم نيست
کاين دم که فرو برم برآرم يا نه
+ تخريبچي جامانده 
پيش بيني شهيد والامقام باکري رضوان الله عليه:

« دعا کنيد که خداوند شهادت را نصيب شما کند، در غير اين صورت زماني فرا مي رسد که جنگ تمام مي شود و رزمندگان امروز سه دسته مي شوند:

1) دسته اي راه بي تفاوتي را بر مي گزينند و در زندگي مادي غرق مي شوند.


2) دسته اي به مخالفت با گذشته خود برمي خيزند و از گذشته خود پشيمان مي شوند.


3) دسته اي به گذشته خود وفادار مي مانند و احساس مسئوليت مي کنند که از شدت مصائب و غصه ها دق خواهند کرد.


پس از خدا بخواهيد که با وصول شهادت از عواقب زندگي بعد از جنگ در امان بمانيد. چون عاقبت دو دسته اول ختم به خير نخواهد شد و جزء دسته سوم ماندن هم بسيار سخت و دشوار خواهد بود. »

+ ناصر 
چون آب به جويباروچون باد به دشت
روزي دگر از نوبت عمرم بگذشت
هرگز غم دوروز مرا ياد نگشت
روزي كه نيامدست و روزي كه گذشت
خيام
+ ناصر 
آن به كه در اين زمانه كم گيري دوست
با اهل زمانه صحبت از دور نكوست
آنكس كه به جمگي ترا تكيه بر اوست
چون چشم خرد باز كني دشمنت اوست خيام
+ ناصر 
در هر دشتي كه لاله زاري بوده است
آن لاله ز خون شهرياري بوده است
چو برگ بنفشه كز زمين مي رويد
خاليست كه بر رخ نگاري بوده است خيام

از شما مى‏خواهم كه ياران با وفاى امام عزيزمان باشيد و به سخنان گهر بار ايشان با دل و جان گوش دهيد و عمل نماييد و در دعايمان امام را فراموش ننماييد .

فرازي از وصيت‌نامهشهيد احد صادقى
+ ناصر 
در کارگه کوزه گري بودم دوش
ديدم دو هزار کوزه گويا و خموش
هر يک به زبان حال با من گفتند
کو کوزه گر و کوزه خرو کوزه فروش خيام
+ ناصر 

يک عمر به کودکي به استاد شديم
يک عمر زاستادي خود شاد شديم
افسوس ندانيم که ما را چه رسيد
از خاک بر آمديم و بر باد شديم خيام

دنياي آدم برفي ها دنياي ساده ايست

اگر برف ببارد هست اگر برف نبارد نيست

مثل دنياي من و تو

اگر تو باشي هستم

اگر نباشي ..................

موفق باشيد

صوفي ار باده به اندازه خورد نوشش باد
ور نه انديشه اين کار فراموشش باد
پير ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت
آفرين بر نظر پاک خطاپوشش باد
به غلامي تو مشهور جهان شد حافظ
حلقه بندگي زلف تو در گوشش باد
ياري اندر کس نمي?بينيم ياران را چه شد
دوستي کي آخر آمد دوستداران را چه شد
آب حيوان تيره گون شد خضر فرخ پي کجاست
خون چکيد از شاخ گل باد بهاران را چه شد
کس نمي?گويد که ياري داشت حق دوستي
حق شناسان را چه حال افتاد ياران را چه شد
لعلي از کان مروت برنيامد سال?هاست
تابش خورشيد و سعي باد و باران را چه شد
شهر ياران بود و خاک مهربانان اين ديار
مهرباني کي سر آمد شهرياران را چه شد... حافظ
رخت دوستي بنشان که کام دل به بار آرد
نهال دشمني برکن که رنج بي?شمار آرد
چو مهمان خراباتي به عزت باش با رندان
که درد سر کشي جانا گرت مستي خمار آرد
شب صحبت غنيمت دان که بعد از روزگار ما
بسي گردش کند گردون بسي ليل و نهار آرد..
سحر با باد مي?گفتم حديث آرزومندي
خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندي
دعاي صبح و آه شب کليد گنج مقصود است
بدين راه و روش مي?رو که با دلدار پيوندي.
انس بن مالک مي‌گويد:
در محضر بودم
يکي از کنيزان امام آمد و دسته گلي به ايشان هديه کرد.
امام به کنيز فرمود: «در راه خدا آزاد هستي.»
من به امام گفتم: «به خاطر يک دسته گل کم‌ارزش، آزادش کرديد؟»
امام فرمود: «خداوند اين چنين ما را ادب فرموده است که:
« واذا حيّيتم بتحيّة فحيّوا با حسن منها او ردّوها »
هر گاه به شما تحيت گويند، بهتر از آن يا دست کم به همان گونه پاسخ بدهيد...
و بهتر از اين دسته گل، آزادکردنش بود...

 <    <<    46   47   48   49   50    >>    >