نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 <    <<    71   72   73   74   75    >>    >
 
+ شهيدان خدا 
عشقت آخر بدنم را به سردار کشيد
تن پاکم به سوي کوچه و بازار کشيد
اي حسينم،نظري کن به سوي بام و ببين
از کمر خنجر خود،قاتل خون خوار کشيد
نسخ شد قصه عشاق به جهان
خط بطلان به همه ، مسلم بي يار کشيد
چون نامه اعمال مرا پيچيدند
بردند به ميزان عمل سنجيدند
بيش از همه كس گناه ما بود ولي
ما را به محبت علي بخشيدند


اوصاف علي به هر زبان بايد گفت
اين ذکر به پيدا و نهان بايد گفت
در جشن ولي عهدي مسعود علي
تبريک به صاحب الزمان بايد گفت




ما زين جهان از پي ديدار ميرويم
از بهر ديدن حيدر کرار ميرويم
درب بهشت گر نگشايند به روي ما
گوييم يا علي و ز ديوار ميرويم



کشتار سوريه را بدون سانسور نمايش دهيد

http://www.nasrtv.com/modules/video/singlefile.php?lid=10293
+ گنبدزلايي 
مولاي مومنات و مولاي مومنين

اي با خداي عز وجل يار و همنشين

اصلا زمين به دور شما دور ميزند

دست شما ستون نگهداري زمين
+ گنبدزلايي 
از کينه هاي خويش سري بر نتافتند

پشت سرت چه خدعه ها که نبافتند

آقا ! فداي لحظه ي شيب الخضيبي ات

اي کعبه اي که فرق سرت را شکافتند
+ گنبدزلايي 
از ترس نعره هاي شما مي رمد عدو

راهي شوره زار عدم ميشود عدو

اي تکسوار ! وارد ميدان که ميشوي

دنبال قبر کندن خود ميدود عــدو !!!
+ گنبدزلايي 
نام تو از عوالم قدسي خطاب شد

هر سايه اي به لطف شما آفتاب شد

خورشيد هم ز هيبت شمس جمالتان

هي ذره ذره آب و کم کم مذاب شد
+ گنبدزلايي 

ما را ز خاک کرببلا آفريده اند

با ذوق چشم هاي خدا آفريده اند

ما را زخاک و يکصدوده خمره ي شراب

تنها به عشق آل عبا آفريده اند

+ گنبدزلايي 

ما را ز خاک کرببلا آفريده اند

با ذوق چشم هاي خدا آفريده اند

ما را زخاک و يکصدوده خمره ي شراب

تنها به عشق آل عبا آفريده اند

+ گنبدزلايي 

ما را شهيد اشک و محن آفريده اند

عاشق تر ازاويس قرن آفريده اند

امرخداي عزوجل بوده در ازل

ما را براي سينه زدن آفريده اند

+ گنبدزلايي 

من اين حرف دل ز سر ترس مي زنم

با عبرت و گرفتن صد درس مي زنم

ما را ز در خانه ي خود دور كرده اي

من از حرم نديدن خود حدس مي زنم

+ گنبدزلايي 
هـرگز فــريب حــيل? مردم نميخورم

من در بهشت عشق تو گندم نميخورم

دانشجوي جنونم و استاد من عــليست

من پاي بحث عشق عــلي جُم نميخورم
+ گنبدطلايي 

آن تيغ که آمد به سر من از پشت

کمتر به سرم بود ز ضرب انگشت

سنگين تر اين تيغ رسيده به سرم

آن لحظه که زهرا به رخش آمد مشت

 <    <<    71   72   73   74   75    >>    >