وبلاگ :
نگين شهداي قائم شهر وبلاگ تخصصي شهداي مسجد ابوالفضل ع پل سه تير
يادداشت :
( اشعار مربوط به ماه محرم .........)
نظرات :
22
خصوصي ،
2480
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
<
<<
116
117
118
119
120
>>
>
+
اعظم سبحاني
نيکي و بدي که در نهاد بشر است
شادي و غمي که در قضا و قدر است
با چرخ مکن حواله کاندر ره عقل
چرخ از تو هزار بار بيچاره تر است
+
اعظم سبحاني
از منزل کفر تا به دين يک قدم است
وز عالم شک تا يقين يک نفس است
اين يک نفس عزيز را خوش ميدار
کز حاصل عمر ما همين يک نفس است
+
اعظم سبحاني
اي دل ز زمانه رسم احسان مطلب
وز گردش دوران سرو سامان مطلب
درمان طلبي درد تو افزون گردد
با درد بسازو هيچ درمان مطلب
+
اعظم سبحاني
تا کي غم آن خورم که دارم يا نه
وين عمر به خوشدلي گذارم يا نه
پرکن قدح باده که معلومم نيست
کاين دم که فرو برم برآرم يا نه
+
اعظم سبحاني
در هر دشتي كه لاله زاري بوده است
آن لاله ز خون شهرياري بوده است
چو برگ بنفشه كز زمين مي رويد
خاليست كه بر رخ نگاري بوده است
+
اعظم سبحاني
چون آب به جويباروچون باد به دشت
روزي دگر از نوبت عمرم بگذشت
هرگز غم دوروز مرا ياد نگشت
روزي كه نيامدست و روزي كه گذشت
+
اعظم سبحاني
آن به كه در اين زمانه كم گيري دوست
با اهل زمانه صحبت از دور نكوست
آنكس كه به جمگي ترا تكيه بر اوست
چون چشم خرد باز كني دشمنت اوست
+
اعظم سبحاني
اسرار ازل را نه تو داني و نه من
وين حرف معما نه تو داني و نه من
هست از پس پرده گفتگوي من و تو
چون پرده برافتد نه تو ماني و نه من
+
اعظم سبحاني
يک عمر به کودکي به استاد شديم
يک عمر زاستادي خود شاد شديم
افسوس ندانيم که ما را چه رسيد
از خاک بر آمديم و بر باد شديم
+
اعظم سبحاني
در کارگه کوزه گري بودم دوش
ديدم دو هزار کوزه گويا و خموش
هر يک به زبان حال با من گفتند
کو کوزه گر و کوزه خرو کوزه فروش
+
اعظم سبحاني
افسوس كه نامه جواني طي شد
و آن تازه بهار زندگاني دي شد
وآن مرغطرب كه نام او بود شباب
فرياد ندانم كي آمدوكي شد
+
هيئت مکتب الائمه
سلام با نوحه هاي شب طشت گذاري بروزيم
نظر فراموش نشه موفق باشيد ياعلي
+
صبح اميد
خودت بيا و تفسيري بنويس بر عاشورا و حسين اي صاحب عزا...
که ما پاک گيج شده ايم در اين همه عزا و ماتم...
+
صبح اميد
جهان تشنه و ما تشنه تر...
به گمانم رفته اي آب بياوري برايمان مثل عمويت عباس...
ولي نمي دانم چرا ميگويند غائبي...
+
سکوت
در مدرسه ي کربلا ، کودکان به چشم خود ديدند
که بابا دو بخــــش است:
بخشي در صحـــــرا ، بخشـــي بر بالايٍ نيــــزه ..
اما اينکـــه عمــــو چند بخش است را فقـط بــابـــا مي دانــد !!!
اللهم عجل لوليک الفرج
<
<<
116
117
118
119
120
>>
>