نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 <    <<    116   117   118   119   120    >>    >
 
نيکي و بدي که در نهاد بشر است
شادي و غمي که در قضا و قدر است
با چرخ مکن حواله کاندر ره عقل
چرخ از تو هزار بار بيچاره تر است


از منزل کفر تا به دين يک قدم است
وز عالم شک تا يقين يک نفس است
اين يک نفس عزيز را خوش ميدار
کز حاصل عمر ما همين يک نفس است

اي دل ز زمانه رسم احسان مطلب
وز گردش دوران سرو سامان مطلب
درمان طلبي درد تو افزون گردد
با درد بسازو هيچ درمان مطلب


تا کي غم آن خورم که دارم يا نه
وين عمر به خوشدلي گذارم يا نه
پرکن قدح باده که معلومم نيست
کاين دم که فرو برم برآرم يا نه


در هر دشتي كه لاله زاري بوده است
آن لاله ز خون شهرياري بوده است
چو برگ بنفشه كز زمين مي رويد
خاليست كه بر رخ نگاري بوده است


چون آب به جويباروچون باد به دشت
روزي دگر از نوبت عمرم بگذشت
هرگز غم دوروز مرا ياد نگشت
روزي كه نيامدست و روزي كه گذشت


آن به كه در اين زمانه كم گيري دوست
با اهل زمانه صحبت از دور نكوست
آنكس كه به جمگي ترا تكيه بر اوست
چون چشم خرد باز كني دشمنت اوست


اسرار ازل را نه تو داني و نه من
وين حرف معما نه تو داني و نه من
هست از پس پرده گفتگوي من و تو
چون پرده برافتد نه تو ماني و نه من


يک عمر به کودکي به استاد شديم
يک عمر زاستادي خود شاد شديم
افسوس ندانيم که ما را چه رسيد
از خاک بر آمديم و بر باد شديم


در کارگه کوزه گري بودم دوش
ديدم دو هزار کوزه گويا و خموش
هر يک به زبان حال با من گفتند
کو کوزه گر و کوزه خرو کوزه فروش


افسوس كه نامه جواني طي شد
و آن تازه بهار زندگاني دي شد
وآن مرغطرب كه نام او بود شباب
فرياد ندانم كي آمدوكي شد



سلام با نوحه هاي شب طشت گذاري بروزيم
نظر فراموش نشه موفق باشيد ياعلي
خودت بيا و تفسيري بنويس بر عاشورا و حسين اي صاحب عزا...
که ما پاک گيج شده ايم در اين همه عزا و ماتم...
جهان تشنه و ما تشنه تر...
به گمانم رفته اي آب بياوري برايمان مثل عمويت عباس...
ولي نمي دانم چرا ميگويند غائبي...
+ سکوت 
در مدرسه ي کربلا ، کودکان به چشم خود ديدند

که بابا دو بخــــش است:

بخشي در صحـــــرا ، بخشـــي بر بالايٍ نيــــزه ..

اما اينکـــه عمــــو چند بخش است را فقـط بــابـــا مي دانــد !!!

اللهم عجل لوليک الفرج
 <    <<    116   117   118   119   120    >>    >